خاقانی

خاقانی

شمارهٔ ۱۰۲ - مطلع سوم

۱

ای کعبهٔ جهان گرد، وی زمزم رسن در

زرین رسن نمائی چون زمزم آیی از بر

۲

همچون دهان زمزم دندانه باد چشمم

گر نیستی به چشمم با سنگ کعبه همبر

۳

ای نورزای چشمه دیدی که چند دیدم

در چاه شر شروان ظلمات ظلم بیمر

۴

ذره چه سایه دارد آن سایه‌ام به عینه

زرین رسن فرو کن وز چه مرا برآور

۵

من نخلم و تو مریم، من عازرم تو عیسی

نخل از تو گشت تازه جان از تو یافت عازر

۶

سرگشته کرد چرخم چون بادریسه

فریاد ازین فسونگر زن فعل سبز چادر

۷

آن پسته دیده باشی همچون کشف به صورت

آن استخوانش بیرون و آن سبزی اندرون در

۸

گر چون کشف کشم سر در استخوان سینه

سایه نیفتد از من بر چشم هیچ جانور

۹

ای دایگان عالم دیدی کز اهل شروان

از کوزهٔ یتیمان هستم شکسته سرتر

۱۰

هم دیده‌ای که از جان درگاه سیف دین را

چون کاسهٔ غریبان حلقه به گوشم ایدر

۱۱

ای آب خضر و آتش، موسی و باد عیسی

داری ز خاک دربند اجلال و عزت و فر

۱۲

پارم به مکه دیدی آسوده دل چو کعبه

رطب اللسان چو زمزم بر کعبه آفرین گر

۱۳

شعرم به زر نوشتند آنجا خواص مکه

بر بی‌نظیری من کردند حاج، محضر

۱۴

امسال بین که رفتم زی مکهٔ مکارم

دیدم حریم حرمت کعبه در او مجاور

۱۵

شهری که شیب و بالا دریا و کوه دارد

کوهش اساس نعمت بحرش غریق گوهر

۱۶

با الله که خاک دربند اینک به کعبه ماند

ها بوقبیس بالا، زمزم به دامن اندر

۱۷

بحر ارنه غوطه خوردی در بحر کف خسرو

کی عذب و صاف بودی چون زمزم مطهر

۱۸

تا تاجدار گشتم از دوستی دو کعبه

چرخ یگانه دشمن، نعلم کند دو پیکر

۱۹

این کعبتین بی‌نقش آورد سر به کعبم

تا بر دو کعبه گشتم چون کعب مدح گستر

۲۰

ای افتاب تا کی در بیست و هشت منزل

دارد ده و دو برجت گردان به آسمان بر

۲۱

در بند و سور او بین چل برج آسمانی

خیز از در مهاجر تا برج فید بنگر

۲۲

در برجهاش بوده میقات پور عمران

میلاد پور مریم، میعاد پور هاجر

۲۳

کرده به اعتقادی در برجهاش منزل

افلاک چون ستاره سیمرغ چون کبوتر

۲۴

مانا که برج کسری هست آسمان دنیا

کز نور ینزل الله دارد کمال بیمر

۲۵

تا ز اربعین بروجش زینت نیافت آدم

در اربعین صباحش طینت مخمر

۲۶

دندانه‌های برجش یک یک صفا و مروه

سر کوچه‌های شهرش صف صف منی و مشعر

۲۷

دراجهٔ حصارش ذات البروج اعظم

دیباچهٔ دیارش سعد السعود ازهر

۲۸

انصاف ده که در بند ایمان سراست دین را

سقف و سرای ایمان دیوار و دشت کافر

۲۹

از کشتگان زنده ز آن سو هزار مشهد

وز ساکنان مرده زین سو هزار مشعر

۳۰

آن قبهٔ مکارم وین قبلهٔ معالی

آن فرضهٔ معلی، وین روضهٔ منور

۳۱

در قبه مهد مهدی، در قبله عهد عیسی

در فرضه روض جنت، در روضه حوض کوثر

۳۲

ذات المعاد خرم، خیر البلاد عالم

بیت الحرام ثانی، دار السلام اصغر

۳۳

دخلش خراج خزران، خیلش غزات ایران

جمعش سواد اعظم، رسمش جهاد اکبر

۳۴

گویند پر ز عقرب طاس زر است حاشا

کز حرمتش فلک را عقرب فکند نشتر

۳۵

عاق ربست کورا خوانده است جای عقرب

کز فر اوست مه را برقع ز فرش عبقر

۳۶

عقرب ندانم اما دارد مثال ارقم

در دیده چون گوزنان تریاق روح پرور

۳۷

شهری به شکل ارقم با صد هزار مهره

از رنگ خشت پخته سنگ رخام و مرمر

۳۸

تا نام آن زمین شد هم سد هم آب حیوان

القاب سیف دین شد هم خضر و هم سکندر

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی، کتابفروشی خیام 2537 - حسان العجم افضل الدین ابراهیم بن علی خاقانی شروانی - تصویر ۱۰۳
دیوان خاقانی شروانی به اهتمام ضیاء الدین سجادی - افضل الدین بدیل بن علی نجار - تصویر ۲۶۴
دیوان خاقانی شروانی  به اهتمام میر جلال‌الدین کزازی - ج ۱ (چامه ها و ترکیب بندها) - خاقانی شروانی - تصویر ۲۷۵

نظرات

user_image
سلمک
۱۳۹۴/۱۰/۲۰ - ۰۷:۵۷:۲۰
وزن این شعر در اصل وزن دیگری بوده که در زمان خاقانی در شعر استفاده میشده ولی در زمانهای بعد از بین رفته. وزن آن در اصل مفعول فاعلات مفاعیل فاعلاتن است زیرا در یکی از نسخه های قدیمی دیوان خاقانی یکی از ابیات بصورت زیر نوشته شده امسال بین که رفتم زی مکمه محارمدیدم حریم حرمت و کعبه در او مجاورحرف واو که بین "در" و "مجاور" قرار دارد نشان میدهد که وزن شعر مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن نیست بلکه مفعول فاعلات مفاعیل فاعلاتن استدر اصل شعر را نباید با وزن مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن بخوانیم بلکه باید آنرا بصورت مفعول فاعلات مفاعیل فاعلاتن بخوانیم و در این صورت در خواندن هیچ کدام از ابیات دچار مشکل نمیشویم
user_image
سلمک
۱۳۹۴/۱۰/۲۱ - ۰۶:۵۳:۴۳
با رجوع به دیوان خاقانی به تصحیح دکتر ضیاءالدین سجادی میتوان دریافت که وزن شعر مفعول فاعلات مفاعیل فاعلاتن است زیرا در چندین جا وجود حروف ربط مانند واو باعث میشوند که مطمئن شد که وزن شعر مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن نیست در حالیکه در گنجور اشتباه نوشته شده اند
user_image
سلمک
۱۳۹۴/۱۱/۰۸ - ۱۴:۱۴:۱۲
@حمیدرضا در ابیات دیگر نیز این حروف ربط موجودند. در مطلع اول این قصیده : این گنج صرف دارد و آواز در میان نه / وان همچو صفر خالی و آوازه مزورچرخ سیاه کاسه خوان ساخت شبروان / نان سپید او مه و نان ریزهاش اختر درگاه سیف دین را نقدست خوان رضوان / ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آوردر مطلع دوم قصیده که در اینجا به اشتباه مطلع سوم نوشته شده:ای کعبه جهان گرد ای زمزم رسن در / زرین رسن نمایی و چون زمزم آیی از برذره چه سایه دارد آن ذره ام به عینه / زرین رسن فروکن و از چه مرا بر آورمن نخلم و تو مریم من عازرم تو عیسی / نخل از تو گشت تازه و جان از تو یافت عازرپارم بمکه دیدی آسوده دل چو کعبه / رطب اللسان چو زمزم و بر کعبه آفرین گرامسال بین که رفتم زی مکه مکارم / دیدم حریم حرمت و کعبه درو مجاورشهری که شیب و بالا دریا و کوه دارد / کوهش اساس نعمت و بحرش غریق گوهرو ابیات بسیار دیگر که خودتان به دیوان خاقانی رجوع بفرمایید و مشاهده کنید.به علاوه این از توانایی شاعر است و نشان دهنده این است گه زبان محکم و پخته ای دارد که میتواند در چنین وزنی بدین زیبایی شعر بسراید سوما اگر امروزه این وزن یعنی فعول فاعلات مفاعیل فاعلاتن که وزن صحیح شعر است به گوش خوب نمی آید به این معنا نیست که در گذشته نیز چنین بوده ست. در گذشته شرایط خاصی بوده که امروزه نیستهمانطور که بعضی اختیاراتی که در گذشته بوده و امروزه نیست قطعا اوزانی هم وجود داشته اند که امروزه رایج نیستند.
user_image
سلمک
۱۳۹۴/۱۱/۰۸ - ۱۴:۳۸:۰۹
تمامی ابیات زیر مربوط به همین شعرنددر قبه مهد مهدی با قبله عهد عیسیدر فرضه روض جنت و در روضه حوض کوثرشهری بشکل ارقم با صدهزار مهرهاز رنگ خشت پخته و سنگ رخام و مرمرافسر خدای خسرو کشور گشای رستمملکت طراز عادل و ملت فروز داوربر پرچم علامت و بر تارک غلاماناز مشتریش طاس است از آفتاب مغفرشاها طبیب عدلی و بیمار ظلم گینیتسکین علتش را تریاق عدل درخوراز عدل دید خواهی هم راستی و هم خمدر ساق عرش ایزد و در طاق پول محشرگل چون ز عدل زاید میرد حنوط بر تنتابوت دست عاشق و گور آستین دلبرآتش که ظلم دارد میمیرد و کفن نه دود سیه حنوطش و خاک کبود بستربر یک نمط نماند کار بساط ملکتمهره بدست ماند و خانه شود مششدرسنجر بمرد ویحک و سنجار ماند آنکچون بنگری بصورت سنجار به که سنجرآخر نه بر سکندر شد تخته پوش عالمبی بار ماند تختش و در تخت بار ششترنه مه غذای فرزند از خون حیض باشد پس آبله ش بر آید و صورت شود مجدرشاها فرب نژادی و هستی بخلق و خلقتشاه بشر چو احمد و نر عرب چو حیدرمهمان عزیز دارند اهل عرب بسنت زانم عزیز کردی و دادی کمال اوفررومی فرستی اطلس و مصری دهی عمامهختلی براق ابرش و ترکی و شاق احورهمچنین تلقی ما از «زیبایی» وزن درطول تاریخ تغییر کرده و آنچه برای قدما زیبا بوده لزوما امروز برای ما زیبا نیست. 
user_image
سلمک
۱۳۹۴/۱۱/۰۸ - ۱۴:۴۷:۰۵
به نظر نمیرسد که ما با اشتباه کاتبان مواجه باشیم، گواه مقاله زنده یاد استاد ابوالحسن نجفی در کتاب اختیارات شاعری و مقاله های دیگر در عروض فارسی صفحه 121 انتشارات نیلوفر است ایشان در این مقاله آورده اند که این وزن دوری نیست و تمامی مصراعها باید مفعول فاعلات مفاعیل فاعلاتن خوانده شوند