
خاقانی
شمارهٔ ۱۳ - مطلع سوم
۱
نافهٔ آهو شده است ناف زمین از صبا
عقد دو پیکر شده است پیکر باغ از هوا
۲
روح روان است آب بیعمل امتحان
زر خلاص است خاک بیاثر کیمیا
۳
شاخ شکوفه فشان سنقر کانند خرد
هر نفسی بال و پر ریختهشان از قضا
۴
دفتر گل را فلک کرد به شنگرف رنگ
زرین شیرازه زد هر ورقی را جدا
۵
بر قد لاله قمر دوخت قباهای رش
خشتک نفطی نهاد بر سر چینی قبا
۶
دوش نسیم سحر بر در من حلقه زد
گفتم هان کیست؟ گفت : قاصدیم آشنا
۷
جان مرا هدیه کرد بوی سر زلف یار
از نفحات ربیع در حرکات صبا
۸
گفتم ز اسرار باغ هیچ شنیدی بگوی
گفت دل بلبل است در کف گل مبتلا
۹
گفتم کامروز کیست تازه سخن در جهان
گفت که خاقانی است بلبل باغ ثنا
۱۰
مادح شیخ امام، عالم عامل که هست
ناصر دین خدای مفتخر اولیا
تصاویر و صوت


نظرات