خاقانی

خاقانی

شمارهٔ ۱۸۳ - مطلع دوم

۱

لشکر غم ران گشاد و آمد دوران او

ابلق روز و شب است نامزد ران او

۲

هر که چنین لشکرش نعل در آتش نهاد

نعل بها داد عمر بر سر میدان او

۳

غم که درآید به دل بنگری آسیب آن

کاتش کافتد در آب بشنوی افغان او

۴

اول جنبش که نو گلبن آدم شکفت

میوهٔ غم بود و بس، نوبر بستان او

۵

و آخر مجلس که دهر میکدهٔ غم گشاد

دور ز ما درگرفت ساقی دوران او

۶

جرعه‌ای از دست او کشتن ما را بس است

این همه بر پای چیست بلبله گردان او

۷

آمد باران غم پول سلامت ببرد

بر سر یک مشت خاک تا کی باران او

۸

پنجرهٔ عنکبوت نیست جنان استوار

کز احد و بوقبیس باید غضبان او

۹

آتش غم پیل را درد برارد چنانک

صدرهٔ پشه سزد صورت خفتان او

۱۰

ناف تو بر غم زدند، غم خور خاقانیا

آنکه جهان را شناخت غمکده شد جان او

۱۱

والی عزلت تویی، اینک طغرای فقر

مشرف وحدت تو باش، اینک دیوان او

۱۲

سرو هنر چون تویی دست نشان پدر

دست ثنا وامدار هیچ ز دامان او

۱۳

حافظ دین بوالحسن، بحر مکارم علی

کابخور جان ماست چشمهٔ احسان او

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی، کتابفروشی خیام 2537 - حسان العجم افضل الدین ابراهیم بن علی خاقانی شروانی - تصویر ۲۰۰

نظرات

user_image
حسین جلالی
۱۳۸۸/۰۷/۰۵ - ۱۰:۲۶:۵۴
خواهشمندم در صورت امکان معنای مصراع دوم این بیت را برای من توضیح دهید. باتشکر."آتش غم پیل را درد برارد چنانک -- صدره‌ی پشه سزد صورت خفتان او"
user_image
علیرضا
۱۳۹۳/۰۵/۱۸ - ۰۱:۴۵:۱۶
معنی این بیت کاملا" مشغص است درد و غم به گونه ای فیل را از پای انداخته که برای جلوی خفتان یا زرهش سینه ی پشه سزاوار شده ... کنایه از لاعلاجی کامل دارد