خاقانی

خاقانی

شمارهٔ ۲۰۱ - مطلع دوم

۱

ای با دل سودائیان عشق تو در کار آمده

ترکان غمزت را به جان دلها خریدار آمده

۲

آئینه بردار و ببین آن غمزهٔ سحر آفرین

با زهر پیکان در کمین ترکان خون‌خوار آمده

۳

تو بادی و من خاک تو، تو آب و من خاشاک تو

با خوی آتش‌ناک تو صبر من آوار آمده

۴

دانم که ندهی داد من، روزی نیاری یاد من

بشنو شبی فریاد من، داغ شب تار آمده

۵

ای خون من در گردنت، زین دیر یادآوردنت

وز دست زود آزردنت جانم به آزار آمده

۶

هم خواب خرگوشم دهی، داغ جگر جوشم نهی

ای از تو آغوشم تهی، خوابم همه خار آمده

۷

خاقانی و درد نهان، خون دل از ناخن چکان

وز ناخن غم هر زمان مجروح رخسار آمده

۸

او بلبل است ای دلستان طبعش چو شاخ گلستان

در مجلس شاه اخستان لعل و زرش بار آمده

تصاویر و صوت

نظرات