خاقانی

خاقانی

شمارهٔ ۶ - در پند و اندرز و معراج حضرت ختمی مرتبت

۱

ای پنج نوبه کوفته در دار ملک لا

لا در چهار بالش وحدت کشد تو را

۲

جولانگه تو زان سوی الاست گر کنی

هژده هزار عالم ازین سوی لا رها

۳

از عشق ساز بدرقه پس هم به نور عشق

از تیه لا به منزل الا الله اندرآ

۴

دروازهٔ سرای ازل دان سه حرف عشق

دندانهٔ کلید ابد دان دو حرف لا

۵

لا حاجبی است بر در الا شده مقیم

کو ابلهان باطله را می‌زند قفا

۶

بی‌حاجبی لا به در دین مرو که هست

دین گنج خانهٔ حق و لا شکل اژدها

۷

حد قدم مپرس که هرگز نیامده است

در کوچهٔ حدوث عماری کبریا

۸

از حلهٔ حدوث برون شو دو منزلی

تا گویدت فرشتهٔ وحدت که مرحبا

۹

پیوند دین طلب که مهین دایهٔ تو اوست

روزی که از مشیمهٔ عالم شوی جدا

۱۰

حاجت شود روا چو تقاضا کند کرم

رحمت روان شود چو اجابت شود دعا

۱۱

این دم شنو که راحت از این دم شود پدید

واینجا طلب که حاجت از اینجا شود روا

۱۲

کسری ازین ممالک و صد کسری و قباد

خطوی از این مسالک و صد خطهٔ خطا

۱۳

فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک

برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا

۱۴

فتراک عشق گیر نه دنبال عقل ازآنک

عیسیت دوست به که حواریت آشنا

۱۵

می‌دان که دل ز روی شناسان آن سراست

مشمارش از غریب شماران این سرا

۱۶

دل تا به خانه‌ای است که هر ساعتی در او

شمع خزاین ملکوت افکند ضیا

۱۷

بینی جمال حضرت نور الله آن زمان

کایینهٔ دل تو شود صادق الصفا

۱۸

در دل مدار نقش امانی که شرط نیست

بت خانه ساختن به نظرگاه پادشا

۱۹

دنیا به عز فقر بده وقت من یزید

کان گوهر تمام عیار ارزد این بها

۲۰

در چارسوی فقر درا تا ز راه ذوق

دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا

۲۱

همت ز آستانهٔ فقر است ملک جوی

آری هوا ز کیسهٔ دریا بود سقا

۲۲

عزلت گزین که از سر عزلت شناختند

آدم در خلافت و عیسی ره سما

۲۳

شاخ امل بزن که چراغی است زود میر

بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا

۲۴

گر سر یوم یحمی بر عقل خوانده‌ای

پس پایمال مال مباش از سر هوا

۲۵

تنگ آمده است زلزلت الارض هین بخوان

بر مالها و قال الانسان مالها

۲۶

حق می‌کند ندا که به ما ره دراز نیست

از مال لام بفکن و باقی شناس ما

۲۷

خس طبع را چه مال دهی و چه معرفت

بی‌دیده را چه میل کشی و چه توتیا

۲۸

از عافیت مپرس که کس را نداده‌اند

در عاریت سرای جهان عافیت عطا

۲۹

خود مادر قضا ز وفا حامله نشد

ور شد به قهرش از شکم افکند هم قضا

۳۰

از کوی رهزنان طبیعت ببر قدم

وز خوی رهروان طریقت طلب وفا

۳۱

بر پنج فرض عمر برافشان و دان که هست

شش روز آفرینش از این پنج با نوا

۳۲

توسن دلی و رایض تو قول لا اله

اعمی‌وش و قائد تو شرع مصطفی

۳۳

با سایهٔ رکاب محمد عنان درآر

تا طرقوا زنان تو گردند اصفیا

۳۴

آن با و تا شکن که به تعریف او گرفت

هم قاف و لام رونق و هم کاف و نون بها

۳۵

او مالک الرقاب دو گیتی و بر درش

در کهتری مشجره آورده انبیا

۳۶

هم موسی از دلالت او گشته مصطنع

هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی

۳۷

نطقش معلمی که کند عقل را ادب

خلقش مفرحی که دهد روح را شفا

۳۸

دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات

چون شبهی بدید برون رفت ناشتا

۳۹

مریم گشاده روزه و عیسی ببسته نطق

کو در سخن گشاد سر سفرهٔ سخا

۴۰

بر نامده سپیدهٔ صبح ازل هنوز

کو بر سیه سپید ازل بوده پیشوا

۴۱

آدم از او به برقع همت سپید روی

شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا

۴۲

ذاتش مراد عالم و او عالم کرم

شرعش مدار قبله و او قبلهٔ ثنا

۴۳

از آسمان نخست برون تاخت قدر او

هم عرش نطعش آمد و هم سدره متکا

۴۴

پس آسمان به گوش خرد گفت شک مکن

کان قدر مصطفی است علی‌العرش استوی

۴۵

آن شب که سوی کعبهٔ خلت نهاد روی

این غول خاک بادیه را کرد زیر پا

۴۶

آمد پی متابعتش کوه در روش

رفت از پی مشایعتش سنگ بر هوا

۴۷

برداشت فر او دو گروهی ز خاک و آب

آمیخت با سموم اثیری دم صبا

۴۸

گردون پیر گشت مرید کمال او

پوشید از ارادتش این نیلگون وطا

۴۹

روحانیان مثلث عطری بسوخته

وز عطرها مسدس عالم شده ملا

۵۰

یا سید البشر زده خورشید بر نگین

یا احسن الصور زده ناهید در نوا

۵۱

از شیب تازیانهٔ او عرش را هراس

وز شیههٔ تکاور او چرخ را صدا

۵۲

لاتعجبوا اشارت کرده به مرسلین

لاتقنطوا بشارت داده به اتقیا

۵۳

روح القدس خریطه‌کش او در آن طریق

روح الامین جنیبه بر او در آن فضا

۵۴

زو باز مانده غاشیه‌دارش میان راه

سلطان دهر گفت که ای خواجه تا کجا

۵۵

بنوشته هفت چرخ و رسیده به مستقیم

بگذشته از مسافت و رفته به منتها

۵۶

ره رفته تا خط رقم اول از خطر

پی برده تا سرادق اعلی هم از اعلا

۵۷

زان سوی عرش رفته هزاران هزار میل

خود گفته این انزل حق گفت هیهنا

۵۸

در سور سر رسیده و دیده به چشم سر

خلوت سرای قدمت بی‌چون و بی‌چرا

۵۹

گفته نود هزار اشارت به یک نفس

بشنوده صد هزار اجابت به یک دعا

۶۰

دیده که نقدهای اولوالعزم ده یکی است

آموخته ز مکتب حق علم کیمیا

۶۱

آورده روزنامهٔ دولت در آستین

مهرش نهاده سورهٔ والنجم اذا هوی

۶۲

داده قرار هفت زمین را به بازگشت

کرده خبر چهار امین را ز ماجرا

۶۳

هر چار چار حد بنای پیمبری

هر چار چار عنصر ارواح اولیا

۶۴

بی‌مهر چار یار در این پنج روزه عمر

نتوان خلاص یافت از این ششدر فنا

۶۵

ای فیض رحمت تو گنه شوی عاصیان

ریزی بریز بر دل خاقانی از صفا

۶۶

با نفس مطمئنه قرینش کن آنچنان

کآواز ارجعی دهدش هاتف رضا

۶۷

بر فضل توست تکیهٔ امید او از آنک

پاشندهٔ عطائی و پوشندهٔ خطا

۶۸

ای افضل ار مشاطهٔ بکر سخن تویی

این شعر در محافل احرار کن ادا

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۷۷
دیوان خاقانی شروانی  به اهتمام میر جلال‌الدین کزازی - ج ۱ (چامه ها و ترکیب بندها) - خاقانی شروانی - تصویر ۱۹

نظرات

user_image
حسن زاده
۱۳۹۱/۰۳/۱۶ - ۰۵:۳۸:۵۵
بیت 54 : نسخه به جای « سرداق اعلی هم » ، « سر افق اعلی » محمد (ص) به سبب بزرگی و قدر و منزلت تا مرزهای عرش و بالاترین افق پیش رفته بود .
user_image
اسما ال علی
۱۳۹۲/۰۱/۱۵ - ۰۸:۳۸:۵۲
بیت 1· تعریف استعاره : عاریه خواستن لغتی به جای لغت دیگر به علاقه مشابهت.(به شرط وجود قرینه )1- پنج نوبه کوفتن استعاره از نماز خواندن است یعنی نماز خواندن (مشبه )از لحاظ اظهار قدرت نمودن (وجه شبه )مانند پنج نوبت کوفتن طبل قدرت پادشاهان (مشبه به )است . بنابراین در این تشبیه فقط مشبه به ذکر شده است آن را استعاره نوع اول یا استعاره مصرحه میگویند*اضافه تشبیهی : در این نوع اضافه ، مشبه و مشبه به به هم اضافه شده باشند و ادات تشبیه و وجه شبه محذوف است اضافه استعاری : درواقع استعاره نوع دوم است که مشبه +یکی از ملائمات مشبه به آمده باشد مثل دست روزگار که روزگار را به انسانی تشبیه کرده که دست دارداضافه اقترانی : این نوع اضافه کاملا شبیه اضافه استعاری است با این تفاوت که معنی به قصد اینکه در بین اضافه قراردارد مثل دست ارادت که دست را به قصد ارادت دارز میکند2- ملک لا: اضافه تشبیهی است ، توحید (مشبه ) مثل سرزمینی (مشبه به ) است از لحاض گستردگی (وجه شبه )3- دار لا : اضافه استعاری ، توحید ( مشبه ) مثل سرزمین است (مشبه به محذوف که نشانه ملک ،داراست که آمده است )4- چهار بالش وحدت : اضافه تشبیهی ، وحدت یعنی نشانه قدرت و آرامش (مشبه ) مثل چهار بالش پادشاهان (مشبه به )است از لحاظ احساس قدرت نمودن ( وجه شیه )معنی بیتای کسی که در سرزمین توحید پنج بار نماز میخوانی و اعلام قدرت می نمائی. لا که نماد توحید است تو را به آرامش می رساند و احساس قدرت می نمائی و باور وحدانیت خداوند تو را به آرامش میرساند
user_image
اسما ال علی
۱۳۹۲/۰۱/۱۵ - ۰۸:۳۹:۳۸
از عشق ساز بدرقه پس هم به نور عشق از تیه لا به منزل الا الله اندر آتیه لا : اضافه تشبیهی ، نیستی ( مشبه ) مثل بیابانی ( مشبه به ) از لحاظ خالی بودن و بیهوده بودنعاشق باش و عشق رابدرقه راه خود کن و با همین عشق است که میتوانی از سرزمین و بیابان لا و نیستی بیرون بیائی و به یگانگی خداوند و توحید برسی
user_image
اسما ال علی
۱۳۹۲/۰۱/۱۵ - ۰۸:۴۰:۵۲
دروازه سرای ازل دان سه حرف عشق دندانه کلید ابد دان دو حرف لاسرای ازل : اضافه تشبیهی ، ازل ( مشبه ) مثل خانه ای ( مشبه به ) از لحاض شروع و اغاز حرکتدندانه کلید ابد : اضافه استعاری ]، ابد (مشبه ) مثل خانه ای ( مشبه به ومحذوف ) کلید از نشانه های ورود به خانه استسه حرف عشق را نقطه آغاز ازل و ابتدای توحید بدان که تنها با عشق انسان می تواند خداروند را دریابد و تنها توحید و اعتقاد به یگانگی خداوند است که میتواند انسان را به ابد و محل آرامش خود برساند******حد قدم مپرس که هرگز نیامده است در کوچه حدوث ،عماری کبریااین بیت دارای صنعت تضاد در کلمات قدم به معنی قدیم وآنچه همیشه بوده و هیچگاه نبوده که نباشد ، وحدوث به معنی آنچه همیشه نبوده و زمانی بوده است که نبوده است .کوچه حدوث : اضافه تشبیهی ، حدوث (مشبه ) به کوچه ای (مشبه به ) تشبیه شده است که همیشه نبوده است و محدودیت ندارد .معنی بیت :از قدیمی بودن و ازلی بودن خداوند سوال مکن که عظمت کجاوه خداوند به کوچه حدوث تعلق ندارد و تو نیز در آن کوچه پا نگذارد .******از حله حدوث برون شو دو منزلی تا گویدت قریشی وحدت که مرحباحله حدوث : اضافه تشبیهی ، حدوث (مشبه ) به محله ای (مشبه به ) تشبیه شده است که در محدویت است .قریشی وحدت : استعاره از پیامبر اکرم که باعث وحدت مسلیمین شد .معنی بیت :اگر میخواهی به توحید برسی باید از محله حدوث و این جهان مادی پا را فراتر نهی و تعلقات دنیوی را رها کنی. تا پیامبر اسلام آن پیامبر وحدت به تو افرین گوید******پیوند دین طلب که بهین دایه تو است آن دم که از مشیمه عالم شوی جدامشیمه عالم :اضافه تشبیهی ،دنیا (مشبه)را به زهدان (مشبه به) تشبیه کرده است ازلحاظ تنگی و کوچکی (وجه شبه )معنی بیت :همیشه خود را وابسته به دین و آئین الهی بدان که دین برای تو بهترین پرستار وبهترین مادر است . در آن لحظه که تو از این دنیائی مادی خارج می شوی و مرگ تو را فرا می رسد . این دین است که تو را به ارامش و آسایش ابدی می رساند .******این دم شنو که راحت از این دم شود پدید / و اینجا طلب که حاجت از این جا شود روادر همین لحظه حرفهای من را به گوش جان بشنو زیرا از همین دنیا و و همین لحظه ها، راحتی و آسایش آخرت پدید می آید و نیازهای تو در روز آخرت از همین دنیا بر طرف می شود .******کسری از این ممالک و صد کسری و قباد / خطوی از این مسالک و صد خطه ختامقدار کمی از این مملکت دین برابراست با حکومت صد پادشاه مانند خسرو و کی قباد . یک گام از این راه در سرزمین سیر سلوک و راه دین برابراست با صد سرزمین در ممالک چین********فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشت / برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا ریزش هزار چشمه کوثر در بهشت برابراست با یک قطره باران از ابر دین و برگ هزار درخت طوبی در بهشت برابر است با یک گیاه از باغ دین ********فتراک عشق گیر نه دنبال عقل از آنک عیسیت دوست به که حواریت آشنا این بیت هم تلمیح به داستان حضرت عیسی و حواریون دارد و دارای صنعت لف و نشر میباشد و عشق را به حضرت عیسی تشبه نموده و عقل را به حواریوندنباله عشق بگیر که تنها با عشق به خداوند است که می توانی خود را نجات دهی و عقل را رهاکن زیرا عقل شما را به گمراهی میکشاند و توانائی هدایت انسان را ندارد همانطور که در زمان حضرت عیسی رجوع به حواریون اشتباه است بلکه با از حضرت عیسی (ع)استعانت بجوئی*******بینی جمال حضرت نورالله آن زمان کابینه دل تو شود صادق الصفازمانی می توانی جمال حضرت حق را مشاهده کنی و به شهود برسی که زنگاز تیرگی از دل خود دور کنی *******در دل مدار نقش امانی که شرط نیست بتخانه ساختن ز نظر گاه پادشاهنظر گاه پادشاه کنایه از دل انسان است که محل حضور خداوند استدلت را بتخانه آرزوهای دنیائی قرارمده زیرا دل انسان جایگاه خداوند است و شایسته نیست آن را بتخانه کنی********دنیا بعرض فقر بده وقت من یزید کان گوهر تمام عیار ارزد این بهاعرض : محل ومیدانی که کالائی را عرضه میکنندفقر :اصطلاحی صوفیانه است به معنی بی نیازی کامل از خلق و نیاز کامل به خداوندمن یزید : جمله ای عربی است که در بازار فروشنده ها به زبان می آورند به معنی چه کسی زیاد میکند و درواقع فروشنده از خریدار می خواهد با خریدن این جنس به آن برکت دهد در هنگام حراج ، دنیا و تعلقات آن را در برابر فقر معامله کن وخود را بی نیاز از خلق و نیازمند به خداوند بدان زیرا فقر و بی نیازی جواهری است با عیار کامل و به ارزش و بهای این دنیا می ارزد*******همت زآستانه فقرسا ملک جوی آری هوا زکیسه دریا بود سقاآستانه فقر: استعاره مکنیه است و فقر (مشبه )را به عمارتی تشبیه کرده است که آستانه دارد و آستانه یکی از ملائمات عمارت استاین بیت دارای صنعت اسلوب معادله است که بصورت معادله کسب بزرگی را اظهار فقر و دریا را عامل بارش باران می کندبا همت از درگاه فقر و بی نیازی از بندگان بدنبال بزرگی و کسب سرزمین بالاتر باشد زیرا هوا از کیسه دریا تغذیه می شود و باران می بارد و دنیا را آبیاری می کند*******شاخ امل بزن که چراغیست زود میر بیخ هوس بکن که درختی است کم بقاشاخ امل : استعاره مکنیه است که امل (آرزو ) [مشبه ]را به درختی تشبیه کرده است که شاخه دارد و شاخه جزئی از درخت استبیخ هوس : استعاره مکنیه که هوس (مشبه) را به درختی فرض کرده که بیخ دارد و بیخ جزئی از درخت استشاخه های درخت ارزو را از بین ببر و آنها را کم و کوچک کن زیرا آرزو چراغی است که زود خاموش می شود و ریشه هوا و هوس را نابود کن زیرا آن درختی است که عمر کوتاهی دارد .********گر سر (یوم یحمی )بر عقل خواندی پس پایمال مال مباش از سر هوااین بیت هم داری صنعت تلمیح میباشد که به آیه از قران اشاره دارد و از لحاظ آرایه ادبی داری جناس بین مال و پایمال میباشداگر تو راز آیه های قران را برای عقل بیان کردی که میگوید روزی که پشت کسانی که گنجینه هارا ذخیره کرده اند داغ کرده می شود پس تو از سر هوا هوس اموال و دارائی های خود را نابود مکن********حق می کند ندا که به ما ره دراز نیست از مال لام بفکن و باقی شناس ما خداوند فریاد می زند که برای رسیدن به ما راه درازی نیست مال و اموال دنیا را رها کن تا بتوانی به ما دست پیدا کنی همانطور که اگر از کلمه مال حرف لام را برداری ما یعنی خداوند باقی خواهد ماند********از عافیت مپرس که کس را نداده اند در عاریت سرای جهان عافیت عطا عاریت سرای : کنایه از دنیا استاز تندرستی و سلامتی همیشگی در این دنیا سوال نکن که این دنیا ،دنیائی عاریتی است در این دنیای ناپایدار تندرستی و سلامتی را به هیچ کس نبخشیده اند********خود مادر عطا ز وفا حامله نشد / ورشد به قهرش از شکم افکند هم قضا مرجع ضمیر (ش)در قهرش دنیا و قضا میباشداو این قضا قدر به هیچ کس وفا دار نیست اصلا قضا وقدر هیچ گاه استعداد وفادار بودن را ندارد و نباید از او انتظار وفا داشت گر قضا قدر بتواند به وفا حامله شود خودش این بار را از شکم خود سقط میکند نخواهد کرد********از کوی ره زنان طبیعت ببر قدم وز خوی ره روان طریقت طلب وفا ره زنان طبیعت :استعاره مصرحه به معنی مادیون استمادیون (مشبه ) از لحاظ حرص و طمع مال (وجه شبه) مانند دزدان دربیابان هستندبنابراین از کوچه کسانی که به دنبال مادیات هستند گذر نکن و تعلقات دنیائی را رها کن که دنیا سرانجام به تو وفا نخواهد کرد و تنها از اخلاق و رفتار سالکان راه حقیقت می توان وفاداری را جستجو کرد********بر پنج فرض عمر برافشان و دان که هست شش روز آفرینش از این پنج نواپنج فرض : اشاره به نمازهای پنجگانه است و مصرع دوم تلمیح به داستان خلقت آفرینس در شش روز را داردعمرت را در انجام نمازهای پنجگانه نثار حقیقت کن که سرانجام تو خوشبختی است و یقین بدان که فقط همین انجام فرایض دینی تو را رستگار خواهد نمود و خداوند افرینش را در شش روز خلق نموده است و خلقت به خاطر این نمازهای پنجگانه پرتوان شده است********با سایه رکاب محمد عنان در آر تا طرقو زنان تو گردند اصفیاطرقوزنان : کسانی که راه را باز میکنند یعنی راه دهید اصفیا :یعنی پاکان و پاکیزکان و اولیا خداوندتو در سایه رکاب حضرت محمد حرکن کن وپیرو دین اسلام باش تا اینکه برگزیده گان میان اولیاه خداوند راه را برای تو باز کنندآن ب و ت شکن که به تعریف او گرفت/هم قاف و لام رونق وهم کاف و نون بهاآن ب و ت شکن : کنایه از حضرت محمدقاف و لام :اشاره به کلمه قل و به طور کلی قران مجیدکاف و نون : اشاره به کن فیکون شدن خلقت توسط خداوند و به طور کلی هستی استمصراع دوم اشاره به حدیث قدسی لو لاک لما خلقت الافلاک (اگر نبودی تو همانا خلق نمیکردیم هستی را )می باشدحضرت محمد (ص) آن بت شکنی است که بواسطه وجود او هم قرآن ،کتاب هدایت آورده شد و هم هستی بواسطه او رونق گرفت و خداوند هستی را به خاطر وجود آن بزرکوار خلق نمود********هم موسی از دلالت او گشته مصطنع هم آدم از شفاعت او بوده مجتبیحضرت موسی بواسطه راهنمادی های او پرورده شده است و حضرت ادم نیز بواسطه شفاعت حضرت محمد برگزیده و خلق شده است********نطقش معلمی که کند عقل را ادب خلقش مفرحی که دهد روح را شفاسخنان حضرت محمد مانند معلمی است که عقل را ادب و راهنمائی میکند و اخلاق حضرت محمد مانند داروی شفابخشی است که روح انسان را درمان میکند********دل ، گرسنه در آمد بر خوان کائنات چون شبهتی بدید برون رفت ناشتادل انسان چون حریصی گرسنه بر سر سفره هستی امد اما چون شک کرد نخورده و گرسنه بیرون رفت******** مریم گشاده روزه و عیسی ببسته نطق کو در سخن گشاده سرسفره سخاکو اشاره به حضرت محمد است و این بیت تلمیح دارد به داستان حضرت محمد و حضرت عیسیوقتی حضرت محمد (ص)سخن گفتن را آغاز میکندو سخاوت می ورزید حضرت مریم از سر اشتیاق روزه سکوت خود را میشکند و حضرت عیسی از تعجب ،از سخن گفتن باز می ماند********ذاتش مراد عالم و او عالم کرم شرعش مدار قبله و او قبله ثناوجود مبارک حضرت محمد (ص)مقصود و هدف خلقت بوده است درحالی که او خود دنیائی از کرم وبخشش است و دین او ،دین اسلام و قبله گاه آدمیان است در حالی که او خود قبله گاه ستایش است********از اسمان برون تاخت قدر او هم عرش نطعش آمد و هم سدره متکااین بیت تلمیح دارد به داستان معراج پیامبر که وجود مبارک او از درخت سدر هم جلوتر رفتقدر و ارزش حضرت محمد (ص)از اسمان نخست هم بالاتر رفت و آسمان مثل سفرهای برای او شد و درخت سدر تکیه گاه او گردی********پس آسمان بگوش خرد گفت شک مکن/ کان قدر مصطفی است علی العرش استوی آسمان در گوش خرد و انسان نجوا کرد که شک و تردید را از خود دور کن و بدان اگر آسمان پایدار است به خاطر قدر و ارزش حضرت محمد(ص)است ********آن شب که سوی کعبه خلت نهاد روی این غول دار بادیه را کرد زیرپااین بیت نیز تلمیح است به معراج نبی مکرمغول دار بادیه : استعاره مصرحه مرشحه به معنی دنیا است که مشبه به ( بادیه )با یکی از ملائمات مشبه به (غول ) امده است و در این استعاره ،دنیا (مشبه ) از جهت ترسناک بودن (وجه شبه )به غول بیابان (مشبه به ) تشبیه شده استآن شبی که حضرت محمد (ص) به سوی دیدار حق تعالی شتافت و این دنیای ترسناک را زیر پا گذاشتگردون پیر گشت مرید کمال او پوشید بر اردادتش این نیلگون وطااین ییت از لحاظ آرائه های ادبی دارای حسن تحلیل می باشد زیرا شاعر دلیل غیر واقعی و تخیلی امالپذیر برای آبی بودن آسمان می آوردگردون پیر : استعاره مصرحه مرشحه به معنی آسمان است که مشبه به (گردون پیر )با یکی از ملائمات مشبه به (گردیدن) آمده است وآسمان (مشبه ) از جهت گردین و تغیر کردن (وجه شبه )به آسمان گردون (مشبه به )تشبیه شده استآسمان در شب معراج حضرت محمد (ص) مرید کمال و بزرکی حضرت محمد شد و برای اینکه ارادت و دوستی خود را به او نشان بدهد پوشش آبی رنگ پوشیدروحانیان ،مثلث عطری بسوخته از عطرها ،مسدس عالم شده ملاروحانیان اشاره به فرشتگان آسمانی استمثلث عطری شامل عود و مشک و عنبر می باشد که در قدیم با هم ترکیب می کردنندفرشتگان آسمان در استقبال از حضرت محمد و برای خوش آمد گوئی عطرهای خوشبوی سه گانه که شامل عود و مشک و عنبر می باشد رو شن کرده اند و بوی این عطرها شش گوشه عالم را معطر کرده استیا سیدالبشرزده ،خورشید بر نگین یا احسن الصورزده ، ناهید بر نواخورشید آسمان که خود نگین و بزرگ ستارگان آسمان است نگین انگشتری خود را به نام سرور آدمیان زده است و ستاره زهره که خود نماد طرب و آواز است ساز خود را به بهترین صورت کوک کرده است********روح القدس خریطه کش او در آن طریق روح الامین جنیبه بر او در آن فضاروح القدس و روح الامین کنایه از جبرئیل فرشته مقرب درگاه خداوند استجبرئیل در راه معراج پیامبر خریطه کشی او مکرد و وسایل حضرت محمد (ص )حمل میکرد و در فضای حرکت او اسباب او را با خود میبرد********زو باز مانده غاشیه دارش میان راه سلطان دهر گفته که ای خواجه تا کجادر این بیت غاشیه دار یعنی کسی که زین اسب کسی را حمل میکند وخواجه اشاره به حضرت جبرئیل استسلطان دهر : کنایه از خداوند استو مصرع دوم دارای استفهام انکاری است که خداوند آمدن حضرت جبرئیل را به حضور حتما نمی پذیردحضرت جبرئیل که غاشیه دار حضرت محمد(ص) در مسیر حرکت او به معراج است در میانه راه از او عقب افتاده است زیرا خداوند به جبرئیل اجازه نداد از ان مکان جلوتر بیاید********بنوشته هفت چرخ و رسیده به مستقیم بگذشته از مسافت و رفته به منتهاحضرت محمد(ص)هفت آسمان را طی کرد و مسافت بسیاری را حرکت کرد تا به آخرین نقطه آسمان رسید و مقرب ترین درگاه خداوند شد********زان سوی عرش رفته هزار میل خود گفته این انزل و حق کفته هیهنامرجع ضمیر خود در مصراع دوم حضرت محمد (ص)می باشدحضرت محمد در شب معراج از عرش هم عبور کرد و هزاران مایل هم انطرف تر رفت و حضرت محمد(ص)به خداوند گفت که کجا فرود آیم و خداوند فرمود اینجا*******در سور سر رسیده و دیده بچشم سر خلوت سرای قدمت بی چون و بی چرادیده به چشم سر :از ین بیت می توان در باره اعتقاد خاقانی اظهار نظر کرد و این گونه گفت که او مانند اشعریان به معراج جسمانی پیامبر اعتقاد داشته استسور سر : از نظر دستور اضافه تشبیهی و از نظر معانی و بیان تشبیه صریح است که راز خداوند را به قلعه ای تشبیه کرده استحضرت محمد (ص)در شب معراج به قلعه و دیوار راز خداوندی رسیده و با چشم جسمانی خود آن را مشاهده کرد و به خلوت سرای قدیم و ازلی و بدون چون و چرای خداوندی قدم نهاده است********داده قرار هفت زمین را به بازگشت کرده خبر جهار امین را زماجراچهار امین : اشاره و کنایه از خلفای راشدین می باشدحضرت محمد(ص) به زمین وعده داده است که از شب معراج بر می گردد و و آن چهار نفر (ابوبکر - عمر - عثمان و حضرت علی (ع)) که امین حضرت محمد (ص) بودند از ماجرای معراج خود خبردار کرد********هر چار چار حد بنای پیمبری هر چار چار عنصر ارواح اولیاآن چهار نفر ستون بنای پیامبر اسلام هستند و آن چهار نفر از عناصر دوستان خداوند هستند********بی مهر چار یار در این پنج روز عمر نتوان خلاص یافت از این ششدر فناششدر فنا : کنایه از دنیا که شش جهت دارد و فنا پذیر استبدون مهر و محبت این چهار نفر نمی توان از این دنیای فانی خلاص شد و به خوشبختی رسید********ای فیض رحمت تو گنه شوی عاصیان ریزی بریز بر دل خاقانی از صفا ای خداوند که جوشش بخشش تو گنان گناهکاران را می شوید و پاک می گرداندذره ای از مهر و محبت و صفای خود نیز در دل خاقانی بریز********با نفس مطمئنه قرینش کن آنچنان کاواز ارجعی دهدش هاتف رضااین بیت تلمیحی است به یک ازآیات قرآنای خداوند خاقانی را با نفس مطمئنه قرین و نزدیک گردان آنگونه که ندادهنده غیبی با لفظ ارجعی راضیه مرضیه مرا صدا بزند********بر فضل تست تکیه امید او ار آنک پاشنده عطائی و پوشنده خطائیاین بیت اشاره به صفت کریم بودن خداوند و ستارالعیوب بودن خداوند دارد و بین دو کلمه پاشنده و پوشنده جناس استخداوندا تمام امید و آروزی خاقانی بر فضل و دانش تو است زیرا تو نثار کننده بخشش هستی و خطاها را می پوشانی********ای افضل ار مشاطه بکر سخن توئی این شعر در محافل احرار کن اداافضل لقب خاقانی است و او در این بیت خود را خطاب قرار میدهد و دارای صنعت خطاب النفس یا تجرید استای خاقانی اگر تو آرایش دهنده سخنان دست نخورده هستی این شعر را در مجلس آزادگان بخوان*******
user_image
دکتر امین لو
۱۳۹۷/۱۱/۲۴ - ۰۳:۱۰:۵۲
دل تا به خانه‌ای است که هر ساعتی در اوشمع خزاین ملکوت افکند ضیادرمصرع اول این بیت بین تا و به فاصله افتاده است که باید اصلاح شود تابه یک لمه است و به معنی تابش نور اسا تابه خانه یعنی روزنه ای که از آن نور بدرون خانه می تابد مقصود خاقانی این است که دل همان روزنه است که نور انوار الهی از آن روزنه می تابد و به انسان ضیا یعنی نور و روشنایی می دهد.
user_image
دکتر امین لو
۱۳۹۷/۱۱/۲۴ - ۰۳:۳۴:۵۹
دنیا به عز فقر بده وقت من یزیدکان گوهر تمام عیار ارزد این بهادر چارسوی فقر درا تا ز راه ذوقدل را ز پنج نوش سلامت کنی دواوقت من یزید یعنی زمان حراج : در نظ شاعر فقر باعث عزت است و مانند گوهری است که به علت ارزش بالا به حراج گذاشته اند تا هرکه بیشتر دهد آن را به دست بیاورد و فقر به این بها می ارزد. در بیت بعدی هم پنج نوش داروی مرکبی است از پنج داروی مقوی خاقانی میگوید عز فقر مانند داروی پنج نوش است که هرکه این دارو را به دست آورد سلامتی می یابد مقصود سلامتی روحانی و معنوی است.
user_image
صدرا
۱۳۹۸/۱۰/۰۸ - ۰۸:۵۵:۴۹
از آقا یا خانم اسما ال علی بسیار متشکرم که این شعر ثقیل رو معنا و تحلیل کردند بسیار عالی بود
user_image
Erfun naderi
۱۴۰۳/۰۲/۲۱ - ۱۳:۳۲:۵۴
این قصیده را همراه با شروح در تلگرام خوانده‌ام:پیوند به وبگاه بیرونی