خاقانی

خاقانی

شمارهٔ ۸۲ - این قصیدهٔ به نام کنز الرکاز است و خاقانی آن را در ستایش پیغمبر اکرم و در جوار تربت مقدس آن حضرت سروده است

۱

مقصد اینجاست ندای طلب اینجا شنوند

بختیان را ز جرس صبح‌دم آوا شنوند

۲

عارفان نظری را فدی اینجا خواهند

هاتفان سحری را ندی اینجا شنوند

۳

خاکیان را ز دل گرم روان آتش عشق

باد سرد از سر خوناب سویدا شنوند

۴

همه سگ‌جان و چو سگ ناله کنانند به صبح

صبح دم نالهٔ سگ بین که چه پیدا شنوند

۵

خاک پر سبحهٔ قرا شود از اشک نیاز

وز دل خاک همان نالهٔ قرا شنوند

۶

خاک اگر گرید و نالد چه عجب کاتش را

بانگ گریه ز دل صخرهٔ صما شنوند

۷

گریه آن گریه که از دیدهٔ آتش بینند

ناله آن ناله که از سینهٔ خارا شنوند

۸

چون بلرزد علم صبح و بنالد دم کوس

کوه را نالهٔ تب لرزه چو دریا شنوند

۹

صبح گلفام شد ارواح طلب تا نگرند

کوس گلبام زد ابدال بگو تا شنوند

۱۰

هر چه در پردهٔ شب راز دل عشاق است

کان نفس جز به قیامت نه همانا شنوند

۱۱

صبح شد هدهد جاسوس کز او وا پرسند

کوس شد طوطی غماز کز او وا شنوند

۱۲

چون به پای علم روز، سر شب ببرند

چه عجب کز دم مرغ آه دریغا شنوند

۱۳

کشته شد دیو به پای علم لشکر حاج

شاید ار تهنیت از کوس مفاجا شنوند

۱۴

کوس حاج است که دیو از فزعش گردد کر

زو چو کرنای سلیمان دم عنقا شنوند

۱۵

یارب این کوس چه هاروت فن و زهره نواست

که ز یک پرده صد الحانش به عمدا شنوند

۱۶

چه کند کوس که امروز قیامت نکند

بند آرد نفس صور که فردا شنوند

۱۷

کوس را بین خم ایوان سلیمان که در او

لحن داود به آهنگ دل آرا شنوند

۱۸

کوس چون صومعهٔ‌پیر ششم چرخ کز او

بانگ شش دانهٔ تسبیح ثریا شنوند

۱۹

کوس ماند به کمان فلک اما عجب آنک

زو صریر قلم تیر به جوزا شنوند

۲۰

کوس را دل نی و دردی نه، چرانالد زار

نالهٔ زار ز درد دل دروا شنوند

۲۱

کوس چون مار شده حلقه و کو بند سرش

بانگ آن کوفتن از کعبه به صنعا شنوند

۲۲

سخت سر کوفته دارندش و او نالد زار

نالهٔ مرد ز سرکوبهٔ اعدا شنوند

۲۳

خم کوس است که ماه نو ذیحجه نمود

گر ز مه لحن خوش زهرهٔ زهرا شنوند

۲۴

خود فلک خواهد تا چنبر این کوس شود

تا صداش از حبل‌الرحمهٔ بطحا شنوند

۲۵

گر دم چنبر چو بین که شنودند خوش است

پس دم آن خوش تر کز چنبر مینا شنوند

۲۶

از پی حرمت کعبه چه عجب گر پس از این

بانگ دق الکوس از گنبد خضرا شنوند

۲۷

مشتری قرعهٔ توفیق زند بر ره حاج

بانگ آن قرعه بر این رقعهٔ غبرا شنوند

۲۸

عرشیان بانگ وللله علی الناس زنند

پاسخ از خلق سمعنا و اطعنا شنوند

۲۹

از سر و پای در آیند سراپا به نیاز

تا تعال از ملک العرش تعالی شنوند

۳۰

روضه روضه همه ره باغ منور بینند

برکه برکه همه جا آب مصفا شنوند

۳۱

بر سر روضه همه جای تنزه شمرند

بر لب برکه همه جای تماشا شنوند

۳۲

انجم ماه وش آمادهٔ حج آمده‌اند

تا خواص از همه لبیک مثنا شنوند

۳۳

همه را نسخهٔ اجزای مناسک در دست

از پی کسب جزا خواندن اجزا شنوند

۳۴

نه صحیفه است فلک هفت ده آیت ز برش

عاشقان این همه از سورهٔ سودا شنوند

۳۵

نه صحیفه که به ده بند یکایک بستند

تا نه بس دیر چو سی پاره مجزا شنوند

۳۶

خام پوشند و همه اطلس پخته شمرند

زهر نوشند و همه بانگ هنیا شنوند

۳۷

زندگیشان به حق و نام بر ارواح چراست

کبشان ابر دهد لاف ز سقا شنوند

۳۸

گنج پروردهٔ فقرند و کم کم شده لیک

گم گم گنج سرا پردهٔ بالا شنوند

۳۹

فقر نیکوست به رنگ ارچه به آواز بد است

عامه زین رنگ هم آواز تبرا شنوند

۴۰

شبه طاووس شمر فقر که طاوسان را

رنگ زیباست گر آواز نه زیبا شنوند

۴۱

سفر کعبه نمودار ره آخرت است

گرچه رمز رهش از صورت دیبا شنوند

۴۲

جان معنی است باسم صوری داده برون

خاصگان معنی و عامان همه اسما شنوند

۴۳

کعبه را نام به میدانگه عام عرفات

حجرهٔ خاص جهان داور دارا شنوند

۴۴

عابدان نعره برآرند به میدانگه از آنک

نعرهٔ شیر دلان در صف هیجا شنوند

۴۵

عارفان خامش و سر بر سر زانو چو ملخ

نه چو زنبور کز او شورش و غوغا شنوند

۴۶

ساربانا به وفا بر تو که تعجیل نمای

کز وفای تو ز من شکر موفا شنوند

۴۷

حاش لله اگر امسال ز حج وامانم

نز قصور من و تقصیر تو حاشا شنوند

۴۸

دوستان یافته میقات و شده زی عرفات

من به فید و ز من آوازه به بطحا شنوند

۴۹

هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایهٔ هیچ

که مرا نام نه در دفتر اشیا شنوند

۵۰

ها و ها باشد اگر محمل ما سازی و هم

برسانیم بکم زانکه ز من ها شنوند

۵۱

بر در کعبه که بیت الله موجودات است

که مباهات امم زان در والا شنوند

۵۲

بار عام است و در کعبه گشاده است کز او

خاصگان بانگ در جنت ماوا شنوند

۵۳

پس چو رضوان در جنات گشاید ملکان

بانگ حلقه زدن کعبهٔ علیا شنوند

۵۴

زان کلیدی که نبی نزد بنی‌شیبه سپرد

بانگ پر ملک و زیور حورا شنوند

۵۵

چون جرس دار نجیبان ره یثرب سپرند

ساربان را همه الحان، جرس آسا شنوند

۵۶

در فلک صوت جرس زنگل نباشان است

که خروشیدنش از دخمهٔ دارا شنوند

۵۷

به سلام آمدگان حرم مصطفوی

ادخلوها به سلام از حرم آوا شنوند

۵۸

النبی النبی آرند خلایق به زبان

امتی امتی از روضهٔ غرا شنوند

۵۹

از صریر در او چار ملایک به سه بعد

پنج هنگام دوم صور به یک جا شنوند

۶۰

بر در مرقد سلطان هدی ز ابلق چرخ

مرکب داشته را نالهٔ هرا شنوند

۶۱

خود جنیبت به درش داشته بینند براق

کز صهیلش نفس روح معلا شنوند

۶۲

موسی استاده و گم کرده ز دهشت نعلین

ارنی گفتنش از هبر تجلا شنوند

۶۳

بهر وایافتن گم شده نعلین کلیم

والضحی خواندن خضر از در طاها شنوند

۶۴

بنده خاقانی و نعت سر بالین رسول

تاش تحسین ز ملک در صف اعلی شنوند

۶۵

فخر من بنده ز خاک در احمد بینند

لاف دریا ز دم عنبر سارا شنوند

۶۶

نعت صدر نبوی که به غربت گویم

بانگ کوس ملکی به که به صحرا شنوند

۶۷

نکنم مدح که من مرثیه گوی کرمم

چون کرم مرد ز من بانگ معزا شنوند

۶۸

زنده کردم سخن ار شاکر من شد چه عجب

که ز عازر صفت شکر مسیحا شنوند

۶۹

شاید ار لب به حدیث قدما نگشایند

ناقدانی که ادای سخن ما شنوند

۷۰

آب هر آهن و سنگ ار بشود نیست عجب

که دم آتش طور از ید بیضا شنوند

۷۱

شاعران حیض حسد یافته چون خرگوشند

تا ز من شیر دلان نکتهٔ عذرا شنوند

۷۲

خصم سگدل ز حسد نالد و چون جبهت ماه

نور بی‌صرفه دهد وع وع عوا شنوند

۷۳

از سر خامه کنم معجزه انشا، به خدای

گر چنین معجزه بینند سران یا شنوند

۷۴

راویان کیت انشای من انشاد کنند

بارک الله همه بر صاحب انشا شنوند

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۱۳۴
دیوان خاقانی شروانی  به اهتمام میر جلال‌الدین کزازی - ج ۱ (چامه ها و ترکیب بندها) - خاقانی شروانی - تصویر ۲۱۶

نظرات

user_image
صغرا خانه
۱۳۹۲/۰۴/۰۳ - ۰۳:۳۱:۵۶
با سلام لطفا قصیده کنزالرکرکاز بنویسید
user_image
سام
۱۳۹۳/۱۰/۲۶ - ۲۳:۱۴:۳۵
فقط یک سوال و اون اینکه یک هنرمند چرا باید در وصف یک موجود دیگر که هیچ فرقی با خودش ندارد به به و چه چه کند ؟!! آیا این خودشیرینی و تملق و چاپلوسی نیست ؟ همانطور که حافظ هم در وصف شاه شجاع چنین کرده و و و...
user_image
امید
۱۳۹۴/۰۲/۱۲ - ۱۴:۵۳:۲۷
در وصف یک موجود دیگر که «هیچ فرقی» با خودش ندارد نمیشه به به و چه چه کرد . ولی وقتی به به و چه چه میکنه پس یعنی یه فرقی میکنه با طرف .
user_image
نگار
۱۳۹۴/۰۳/۰۴ - ۱۵:۱۱:۳۴
قطعا آن موجود با وی فرق داشته که به به و چه چه کرده .. شعر بسیار مفهومیه باید دقت و بصیرت داشت
user_image
رهگذر
۱۳۹۵/۰۲/۱۰ - ۱۰:۴۸:۳۹
سلام.این اندازه می دانم که حضرت محمد مصطفی(ع) یک انسان خیلی خوب بوده و امامان ما هم خیلی آدم های خوبی بوده اند. مدح و ستایش اینها با بقیه ی ستایش ها فرق دارد و هیچ شاعری حتی حافظ و خاقانی مثل اینها نیستند تا اشکال شما وارد باشد.به نظر من بدون هیچ پیش فرضی، بروید سراغ مستندترین-و نه مشهورترین- کتاب هایی که در مورد محمد و آل محمد نوشته شده. قول می دهم اگر این دو شرط را رعایت کنید-نفی پیش فرض و جستن منبع مستند- عاشقشان می شوید.بعد همینجا می آیید و خاقانی را می بوسید.یا علی
user_image
فرهنگ
۱۳۹۵/۰۴/۱۴ - ۱۳:۴۶:۵۷
مصرع اول از بیت : نعت صدر نبوی که به غربت گویمباید تغییر کند به : نعت صدر نبوی به که به غربت گویمیک (به) جا افتاده لطفا اصلاح بفرمایید
user_image
pouyan
۱۳۹۶/۰۶/۱۴ - ۰۳:۴۷:۴۹
هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایهٔ هیچ این مصرع یعنی چی؟ ممنون میشم بگید
user_image
فرزاد
۱۳۹۶/۰۸/۲۱ - ۰۲:۰۶:۳۸
در
پاسخ به آقای پویان:هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایۀ هیچ...خیلی خیلی خیلی مفهوم و معنی زیبایی دارد:در برخی عرفان ها، به آن روحی که خداوند گفته به ما دمیده، هیچ می گویند، حتی جایی مجسمه بودا از دو نفر تشکیل شده، که یکی بودا است و دیگری "هیچ"... هیچ همان روحی است که خدا در ما دمیده... و اما سایه، همین نفس ماست... مولانا هم به نفس می گوید سایه... و این مصرع به این اشاره دارد که اگر روی روح خدایی ما، حجاب و پرده و سایه ای افتاده، آن حجاب و سایه و پرده همین نفس ماست که ما همه جا از آن به عنوان "من" سخن میگوییم...هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایۀ هیچ... یا حافظ میگوید:تو خود، حجاب خودی، حافظ از میان برخیز
user_image
مهدی
۱۳۹۶/۱۲/۱۰ - ۰۹:۰۰:۵۸
'هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایه هیچ' را باید با توجه به مصرع دوم آن 'که مرا نام نه در دفتر اشیاء شنوند' معنی کرد
user_image
سیف
۱۳۹۸/۰۱/۳۱ - ۱۵:۱۶:۲۶
"حاش لله اگر امسال ز حج وا مانم" صحیح است
user_image
امین
۱۴۰۲/۰۷/۰۷ - ۰۷:۳۷:۵۵
درود بر همگی عزیزان تحلیل جناب فرزاد از مصرع «هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایه هیچ» درست است به شرطی که مصرع دوم را نادیده بگیریم. با توجه به مصرع دوم میتوان هدف شاعر را همان معنای ظاهری گرفت که میتوان دریافت کرد. شاعر در این بیت تواضع و خضوع خود را نمایان میکند بدین صورت که : سایه همیشه از خود شیء ضعیف تر و فناپذیرتر است. زودتر از شیء و به آسانی از بین میرود در حالی که خود شیء پابرجاست. هیچ نمی تواند سایه داشته باشد چون عدم است اما اگر همان هیچ سایه بپذیرد من خودِ هیچ که نه، بلکه سایه هیچم. اگر بخواهیم معنای عرفانی را بپذیریم باید برای واژگان مصرع دوم نیز معنای عرفانی یابیم...!
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۰۷/۰۷ - ۱۴:۵۵:۰۴
سلام    در مصرع دوم از بیت  ۴۹ باز تاکید بر هیچ بودن داره ومنافاتی با مصرع اول نداره چون اشیا دارای سایه هستند میگه من را جزو اشیا ودر دفتر آنها پیدا نخواهید کرد.. آقای سام هم حرف بیراهی نگفته که دوستان برابرش جبهه گرفتن شاد باشید