خاقانی

خاقانی

شمارهٔ ۸۹ - قصیده

۱

در کفم نیست آنچه می‌باید

در دلم نیست آنچه می‌شاید

۲

هیچ در صبر دل نبندم از آنک

دانم از صبر هیچ نگشاید

۳

غم‌گساری در ابر می‌جویم

برق او دید هم نمی‌شاید

۴

صد جگر پاره بر زمین افتد

گر کسی دامنم بپالاید

۵

تا من از دست درنیفتم، چرخ

ننشیند ز پای و ناساید

۶

دامن از اشک می‌کشم در خون

دوست دامن به من کی آلاید

۷

سخت کوش است آه خاقانی

مگر این چرخ را بفرساید

تصاویر و صوت

نظرات