خاقانی

خاقانی

شمارهٔ ۹۸ - خاقانی این قصیده را در مرثیهٔ فرزند خویش امیر رشید الدین سروده و آن را ترنم المصائب گویند.

۱

صبح‌گاهی سر خوناب جگر بگشایید

ژالهٔ صبح‌دم از نرگسِ تر بگشایید

۲

دانه‌دانه گهر اشک ببارید چنانک

گره رشتهٔ تسبیح ز سر بگشایید

۳

خاک لب‌تشنهٔ خون است و ز سرچشمهٔ دل

آب آتش‌زده چون چاه سقر بگشایید

۴

نونو از چشمهٔ خوناب چو گل تو بر تو

روی پُرچین شده چون سفرهٔ زر بگشایید

۵

سیل خون از جگر آرید سوی باغ دماغ

ناودان مژه را راه گذر بگشایید

۶

از زبر سیل به زیر آید و سیلاب شما

گرچه زیر است رهش سوی زبر بگشایید

۷

چون سیاهی عنب کآب دهد سرخ، شما

سرخی خون ز سیاهی بصر بگشایید

۸

تف خون کز مژه بر لب زد و لب آبله کرد

زمهریری ز لب آبله‌ور بگشایید

۹

رخ نمک‌زار شد از اشک و ببست از تف آه

برکهٔ اشک نمک را چو جگر بگشایید

۱۰

بر وفای دل من ناله برآرید چنانک

چنبر این فلک شعوذه‌گر بگشایید

۱۱

چون دو شش جمع برآیید چو یاران مسیح

بر من این شش‌در ایام مگر بگشایید

۱۲

دل کبود است چو نیل فلک ار بتوانید

بام خم‌خانهٔ نیلی به تبر بگشایید

۱۳

زین دو نان فلک ار خوانچهٔ دونان بینید

تا نبینم که دهان از پی خور بگشایید

۱۴

از طرب روزه بگیرید و ز خون‌ریز سرشک

نه به خوان‌ریزهٔ این خوانچهٔ زر بگشایید

۱۵

به جهان پشت مبندید و به یک صدمت آه

مهرهٔ پشت جهان یک ز دگر بگشایید

۱۶

گریه گر سوی مژه راه نیابد مژه را

ره سوی گریه کزو نیست گذر بگشایید

۱۷

گر سوی قندز مژگان نرسد آتل اشک

راه آتل سوی قندز به خزر بگشایید

۱۸

لوح عبرت که خرد راست به کف برخوانید

مشکل غصه که جان راست ز بر بگشایید

۱۹

لعبت چشم به خونین‌بچگان حامله شد

راه آن حامله را وقت سحر بگشایید

۲۰

گر به ناهید رسانید چو کرنای خروش

هشت گوش سر آن بربط کر بگشایید

۲۱

ور بگریید به درد از دم دریای سرشک

گوش‌ ماهی را هم راه خبر بگشایید

۲۲

غم رصد وار ز لب باج نفس می‌گیرد

لب ز بیم رصد غم به حذر بگشایید

۲۳

به غم تازه شمایید مرا یار کهن

سر این بار غم عمر شکر بگشایید

۲۴

خون گشاد از دل و شد در جگرم سُده ببست

این ببندید به جهد آن به اثر بگشایید

۲۵

آگهید از رگ جانم که چه خون می‌ریزد

خون ز رگ‌های دل وسوسه‌گر بگشایید

۲۶

نه کمید از شجر رز که گشاید رگ آب

رگ خون همچو رگ آب شجر بگشایید

۲۷

دست‌خون است در این قَمرهٔ خاکی که منم

آه اگر شش‌درهٔ دور قمر بگشایید

۲۸

سحر چرخ از دو قوارهٔ مه و خور خوابم بست

بند این ساحر هاروت‌سیر بگشایید

۲۹

همه هم‌خوابه و هم‌درد دل تنگ منید

مرکب خواب مرا تنگ سفر بگشایید

۳۰

نه نه! چشمم پس ازین خواب مبیناد به خواب

ور ببیند رگ جانش به سَهَر بگشایید

۳۱

خواب بد دیدم وز بوی خطرناکی خواب

نیک بد رنگ شدم، بند خطر بگشایید

۳۲

آتشی دیدم کو باغ مرا سوخت به خواب

سر این آتش و آن باغ به بر بگشایید

۳۳

گر ندانید که تعبیر کنید آتش و باغ

رمز تعبیر ز آیات و سُوَر بگشایید

۳۴

آری آتش اجل و باغ به بر فرزند است

رفت فرزند شما زیور و فر بگشایید

۳۵

نازنینان منا مرد چراغ دل من

همچو شمع از مژه خوناب جگر بگشایید

۳۶

خبر مرگ جگرگوشهٔ من گوش کنید

شد جگر چشمهٔ خون چشم عبر بگشایید

۳۷

اشک داود ببارید پس از نوحهٔ نوح

تا ز طوفان مژه خون مدر بگشایید

۳۸

باد غم جست در لهو و طرب بربندید

موج خون خاست در بهو و طُرَر بگشایید

۳۹

سر سر باغچه و لب لب برکه بکنید

رگ مرغان ز سر سرو و خضر بگشایید

۴۰

گلشن آتش بزنید و ز سر گلبن و شاخ

نارسیده گل و ناپخته ثمر بگشایید

۴۱

نخل بستان و ترنج سر ایوان ببرید

نخل مومین را هم برگ ز بر بگشایید

۴۲

خوان غم را پر طاووس مگس‌ران به چه کار

بند آن مائده‌آرای بطر بگشایید

۴۳

تیغ سیم از دهن طوطی گویا بکنید

طوق مشک از گلوی قمری نر بگشایید

۴۴

بلبل نغمه‌گر از باغ طرب شد به سفر

گوش بر نوحهٔ زاغان به حضر بگشایید

۴۵

گیسوی چنگ و رگ بازوی بربط ببرید

گریه از چشم نی تیزنگر بگشایید

۴۶

مسند از تخت و مخده ز نمط برگیرید

حجر از بهو و ستاره ز حجر بگشایید

۴۷

گرچه غم‌خانهٔ ما را نه حجر ماند و نه بهو

هر چه آرایش طاق است ز بر بگشایید

۴۸

جیب و گیسوی وشاقان و بتان باز کنید

طوق و دستارچهٔ اسب و ستر بگشایید

۴۹

پرده بر روی سپیدان سمنبر بدرید

ساخت از پشت سیاهان اغر بگشایید

۵۰

کرته بر قد غزالان چو قبا بشکافید

چشمه از چشم گوزنان چو شمر بگشایید

۵۱

از کله قوقه و از صدره علم برگیرید

وز حمایل زر و از جیب درر بگشایید

۵۲

صورت از دفتر و حلی ز قلم محو کنید

حلی از خنجر و کوکب ز سپر بگشایید

۵۳

صور ایوان از دود جگر تیره کنید

هم به شنگرف مژه روی صور بگشایید

۵۴

درِ دار الکتب و بام دبستان بکنید

بر نظاره ز در و بام مفر بگشایید

۵۵

سر انگشت قلم‌زن چو قلم بشکافید

بن اجزای مقالات و سمر بگشایید

۵۶

عبهر نثر ز هر شاخ نکت باز کنید

جوهر نظم ز هر سلک غرر بگشایید

۵۷

نسخهٔ رخ همه عجم و نقط است از خط اشک

زو معمای غم من به فکر بگشایید

۵۸

مادر ار شد قلم و لوح و دواتش بشکست

خون بگریید چو بر هر سه نظر بگشایید

۵۹

من رسالات و دواوین و کتب سوخته‌ام

دیدهٔ بینش این حال ضرر بگشایید

۶۰

پای ناخوانده رسید و نفر مویه‌گران

وا رشید، آه‌کنان راه نفر بگشایید

۶۱

دشمنان را که چنین سوخته دارندم حال

راه بدهید و به روی همه در بگشایید

۶۲

دوستانی که وفاشان ز ازل داشته‌ام

چون درآیند ره از پیش حشر بگشایید

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی، کتابفروشی خیام 2537 - حسان العجم افضل الدین ابراهیم بن علی خاقانی شروانی - تصویر ۸۸
دیوان خاقانی شروانی  به اهتمام میر جلال‌الدین کزازی - ج ۱ (چامه ها و ترکیب بندها) - خاقانی شروانی - تصویر ۲۳۹
دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۱۷۱
دیوان خاقانی شروانی به اهتمام ضیاء الدین سجادی - افضل الدین بدیل بن علی نجار - تصویر ۲۳۴

نظرات

user_image
علی مطاهری رح
۱۳۹۱/۰۱/۰۴ - ۰۸:۴۰:۵۵
salam بااین نگره آشنایید .. بنابرین برویم به پی جویی ِ ســـخن ِ شاعر یکـّه و یگـــانه(درین باره که نام خاقانی بدیل..یا.. نیست بعدن رای می زنیم)یاعـــــــــــلی :بیت3..> خاک لب تشنهٔ ی خون است و ز سرچشمه ی..>> و ..افزونه است زیرا خلاف روانی و .. سخن است در طرز خاقانی14>> درین بیت تلفظ صحیح خوانچه و روی نوشتاریش> qhonche..خـُـن_چـِـه ی زر = خورشید
user_image
محسن صابونچی
۱۳۹۳/۱۲/۰۳ - ۱۱:۰۹:۲۷
بیت41 ترج غلط و ترنج صحیح است
user_image
سردار دکامی
۱۳۹۷/۰۸/۲۳ - ۱۷:۵۷:۲۲
پای ناخوانده رسید و نفر مویه گرانوار شیداه کنان راه نفر بگشایید,مصراع دوم این بیت باید چنین نوشته شود:وا رشیداه کنان ... . رشید فرزند شاعر منظور است.
user_image
فرشاد عربی
۱۳۹۷/۱۲/۲۱ - ۰۶:۱۱:۳۸
رمز تعبیر ز آیات و سو بگشاییددر مصراع فوق، سور به معنای سوره ها صحیح است.
user_image
خزان
۱۳۹۹/۰۸/۰۳ - ۰۴:۵۸:۱۷
وزن درست این شعر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن هست
user_image
سردار دکامی
۱۳۹۹/۱۰/۱۳ - ۰۹:۱۵:۳۹
مصرع "جیب و گیسوی و شاقان و بتان باز کنید"، باید چنین نوشته شود: "جیب و گیسوی وشاقان و بتان باز کنید". مصرع "زین دو نان فلک ار خوانچه دو نان بینید"، به نظرم باید چنین نوشته شود: "زین دو نان فلک ار خوانچه دونان بینید". در این صورت، "دو نان فلک" یا "دو قرص نان فلک"، استعاره از "خورشید و ماه" است، و "دونان" در ادامه مصرع، جمع "دون" به معنای پست و فرومایه است.
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۱/۱۱/۱۳ - ۱۱:۵۲:۵۱
گمانم صبحگاهی در اغاز  به چم یک صبحگاهی    نیست و  و انرا باید جوری خواند که  بچم در این صبحگاه  و در این گاه صبح  - اینک که صبح گاه است - مانند انکه   در شب بگویی  شبی با هم میرویم بیرون 
user_image
امین
۱۴۰۲/۰۹/۱۶ - ۰۴:۲۵:۵۵
بیت هفتم... امان از بیت هفتممالک ملک سخن شاهکار کرده اینجا... سوای معنای بیت، ایهام تناسب واژه "عنب" که در معنای انگور قابل قبول است اما با بصر مراعات النظیر میسازد... عنبیه چشماولین بار که با این بیت مواجه شدم مدتی زبانم بند آمد و هیچ واکنشی نمیتوانستم نشان دهم...بیت 61 هم واقعا غم نهفته عجیبی دارهالبته در نسخه ای که من خواندم این گونه بود که به نظرم منطقی تره:دشمنانی که چنین سوخته دارندم دوست / راه بدهید و به روی همه در بگشایید
user_image
سردار دکامی
۱۴۰۲/۰۹/۲۹ - ۱۱:۲۷:۵۸
"سیلِ خون از جگر آرید سوی باغ دماغ؛ ناودانِ مژه را راهِ گذر بگشایید". به نظرم در مصرع اول باید "بامِ دماغ" باشد؛ هم به قرینه‌ی "ناودان" در مصرع دوم این بیت و هم به قرینه‌ی بیت بعدی: "از زَبَر سیل به زیر آید و سیلابِ شما/ گر چه زیر است رهش سوی زبر بگشایید". "نخل بستان و ترج سر ایوان بِبُرید". یحتمل "ترنج سَر ایوان" درست باشد.