
خاقانی
غزل شمارهٔ ۱۰۱
۱
عشاق به جز یار سر انداز نخواهند
خوبان به جز از عاشق جانباز نخواهند
۲
تا عشق بود عقل روا نیست که مردان
در مملکت عاشقی انباز نخواهند
۳
آنان که چو من بی پر و پروانهٔ عشقند
جز در حرم جانان پرواز نخواهند
۴
بیداد از آن جزع جهانسوز نبینند
فریاد از آن لعل جهانساز نخواهند
۵
گر کشت مرا غمزهٔ غمازش زنهار
تا خونم از آن غمزهٔ غماز نخواهند
۶
در مذهب عشاق چنان است شریعت
کان را که بکشتند دیت باز نخواهند
۷
بیعشق ز خاقانی چیزی نگشاید
بیوصل گل، از بلبل آواز نخواهند
تصاویر و صوت

نظرات