خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۱۰۴

۱

فروغ جمالت نظر برنتابد

صفات خیالت خبر برنتابد

۲

به کوی تو از زحمت عاشقانت

نسیم سحرگه گذر برنتابد

۳

به بازار تو مشتری بی‌بصر به

که جانان خریدن بصر برنتابد

۴

بلائی که از عشقت آمد به رویم

قضا برنگیرد قدر برنتابد

۵

به هر زشتی از عشق تو برنگردم

که از عشق خوبان حذر برنتابد

۶

برآنی که خونم بریزی و سهل است

چه عاشق بود کاینقدر برنتابد

۷

مکن هیچ تقصیر در کشتن من

که کار عزیزان خطر برنتابد

۸

به بوسه لبت را کند رنجه نی‌نی

که درد سر او نظر برنتابد

۹

به کامت ز تنگی سخن در نگنجد

میان تو جان را کمر برنتابد

۱۰

به جان و سر تو که خاقانی از تو

به جان گر کنی حکم سر برنتابد

۱۱

سگ توست خاقانی اینک به داغت

چنان دان که داغ دگر برنتابد

تصاویر و صوت

نظرات