
خاقانی
غزل شمارهٔ ۱۰۸
۱
با یاد تو زهر بر شکر خندد
با روی تو شام بر سحر خندد
۲
درماه نو از چه روی میخندی
کان روی به آفتاب برخندد
۳
عاشق همه زهر خندد از عشقت
گر عشق این است ازین بتر خندد
۴
آنجا که تو تیر غمزه اندازی
آفاق بر آهنین سپر خندد
۵
و آنجا که من از جگر کشم آهی
عشاق بر آتش سقر خندد
۶
من در غم تو عقیق میگریم
دانم که عقیق تو شکر خندد
۷
چون لعل تو بیند اشک خاقانی
از شرم چو گل به پوست درخندد
تصاویر و صوت


نظرات
مجتبی