خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۱۱۱

۱

پردهٔ نو ساخت عشق، زخمهٔ نو در فزود

کرد به من آنچه خواست، برد ز من آنچه بود

۲

لشکر عشق تو باز بر دل من ران گشاد

گر همه در خون کشد، پشت نباید نمود

۳

دل ز کفم شد دریغ سود ندارد کنون

سنگ پیاله شکست گربه نواله ربود

۴

ز آتش هجران تو دود به مغزم رسید

اشک ز چشمم گشاد مایهٔ اشک است دود

۵

عشق چو یکسر بود هجران خوشتر ز وصل

باده چو دردی بود دیر نکوتر که زود

۶

کشتن من یاد کن، یاد دگر کس مکن

گوش مرا مشنوان آنچه نیارم شنود

۷

چشم سیاه تو دید دل ز برم برپرید

فتنهٔ خاقانی است این دل کور کبود

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی، کتابفروشی خیام 2537 - حسان العجم افضل الدین ابراهیم بن علی خاقانی شروانی - تصویر ۳۸۰

نظرات