خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۱۱۳

۱

دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد

جان که در زلف تو شد راه به ایمان نبرد

۲

عقل کو غاشیهٔ عشق تو بر دوش گرفت

گر همه باد شود تخت سلیمان نبرد

۳

باد کو خاک کف پای تو را بوسه دهد

سر فرو نارد تا افسر سلطان نبرد

۴

گرچه هستند به فردوس بسی خاتونان

تا تو را بیند رضوان غم ایشان نبرد

۵

در میان دل و دین حاصل عشاق تو چیست

که چو حکم تو درآید ز میان آن نبرد

۶

آهوی غمزهٔ تو دم نزند تا به فریب

مهرهٔ صابری از بازوی شیران نبرد

۷

اشک آن طایفه طوفان دگر گشت ولیک

عشق نوح است که اندیشهٔ طوفان نبرد

۸

هر خسی وصل تو نایافته گر لاف زند

با تو زان لاف زدن گوی ز میدان نبرد

۹

غول بر خویشتن از خضر نهد نام چه سود

که خدایش به سرچشمهٔ حیوان نبرد

۱۰

نیست در حضرت زلف تو مرا باک رقیب

خاصهٔ خلوت شه طاعت دربان نبرد

۱۱

تو به حمد الله چون بر سر پیمان منی

کس دگر کار مرا از سر و سامان نبرد

۱۲

جمعی از قهر قضا فرقت ما می‌خواهند

هان و هان تات قضا از سر پیمان نبرد

۱۳

جان خاقانی کز ملک وصالت شاد است

به جوی پاک همه ملکت خاقان نبرد

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی، کتابفروشی خیام 2537 - حسان العجم افضل الدین ابراهیم بن علی خاقانی شروانی - تصویر ۴۲۲
دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۴۲۲
دیوان خاقانی شروانی به اهتمام دکتر میر جلال‌الدین کزازی ـ ج ۲ (غزلها، قطعه ها، چارانه ها و سروده های عربی) - خاقانی شروانی - تصویر ۸۴

نظرات