
خاقانی
غزل شمارهٔ ۱۲۶
۱
دل عاشق به جان فرو ناید
همتش بر جهان فرو ناید
۲
خاکیی را که یافت پایهٔ عشق
سر به هفت آسمان فرو ناید
۳
ور دهد تاج عقل با دو کلاه
سر عاشق بدان فرو ناید
۴
عشق اگر چند مرغ صحرائی است
جز به صحرای جان فرو ناید
۵
سالها شد که مرغ در سفر است
که به هیچ آشیان فرو ناید
۶
حلقهٔ کاروان عشق آنجاست
که خرد در میان فرو ناید
۷
عاقبت نیز جز به صد فرسنگ
ز آن سوی کاروان فرو ناید
۸
تو ندانی که چیست لذت عشق
تا به تو ناگهان فرو ناید
۹
عشق خاص کس است خاقانی
به شما ناکسان فرو ناید
۱۰
عشق داند که قحط سال کسی است
زان به کس میهمان فرو ناید
تصاویر و صوت



نظرات