
خاقانی
غزل شمارهٔ ۱۳۳
۱
چشم دارم که مرا از تو پیامی برسد
وز می وصل، لبم بر لب جامی برسد
۲
پخته و صاف اگر مینرسد از تو مرا
گهگه از عشق تو ام دُردیِ خامی برسد
۳
گر رسولان وفا نامه نیارند ز تو
هم به زنهار جفا از تو پیامی برسد
۴
گر نهای در بر من رغم ملامتگر من
به سلامت، بر من از تو سلامی برسد
۵
بر گذر هست مرا ساخته صد دام حیَل
ترسم ای دوست تو را پای به دامی برسد
۶
عقلم آوارهصفت میبدود در پی تو
گر به کویت نرسد هم به مقامی برسد
۷
در پی وصل لبت گام زند همت من
دل خاقانی از او بو که به کامی برسد
نظرات
یوسف
کاظم ایاصوفی
احمدآرام نژاد
صمد باغبان حدیقه