خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۱۳۷

۱

آتش عشق تو دید صبرم و سیماب شد

هستی من آب گشت، آب مرا آب شد

۲

از تف عشق تو دل در کف سودا فتاد

سوخته چون سیم گشت، کشته چو سیماب شد

۳

سوخت مرا عشق تو جان به حق النار برد

کوره عجب گرم بود سوخته پرتاب شد

۴

دوش گرفتم به گاز نیمهٔ دینار تو

چشم تو با زلف گفت، زلف تو در تاب شد

۵

شب همه مهتاب و من کردم سربازیی

بس که سر شبروان، در شب مهتاب شد

۶

هم به پناه رخت نقب زدم بر لبت

باک نکردم که صبح آفت نقاب شد

۷

این چه حدیث است باز من که و عشق تو چه

خاصه وفا در جهان گوهر نایاب شد

۸

چیست به دیوان عشق حاصل کارم جز آنک

عمر سبک پای گشت، بخت گران خواب شد

۹

هستی خاقانی است غارت عشق ای دریغ

هرچه شبان پرورید روزی قصاب شد

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی به اهتمام دکتر میر جلال‌الدین کزازی ـ ج ۲ (غزلها، قطعه ها، چارانه ها و سروده های عربی) - خاقانی شروانی - تصویر ۱۰۶
دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۸۱۰

نظرات

user_image
محمد
۱۴۰۰/۰۲/۰۶ - ۰۸:۳۴:۲۹
بیت «شب همه مهتاب و من....» مصرع دوم، در تصحیح سجادی به‌جای «شب»، «سر» هست: « بسکه سر شبروان در سر مهتاب شد»