خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۱۴

۱

گر مدعی نه‌ای غم جانان به جان طلب

جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب

۲

خون خرد بریز و دست بر عدم نویس

برگ هوا بساز و نثار از روان طلب

۳

دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است

دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب

۴

گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند

از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب

۵

تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه

بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب

۶

خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست

بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب

۷

اقطاع این سوار ورای خرد شناس

میدان این براق برون از جهان طلب

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی به اهتمام ضیاء الدین سجادی - افضل الدین بدیل بن علی نجار - تصویر ۸۲۲

نظرات

user_image
امیر اصغری
۱۳۹۷/۰۲/۲۹ - ۰۹:۱۳:۰۶
بیت سه، مصرع دویاسج درست است.