
خاقانی
غزل شمارهٔ ۱۴۵
۱
دل دادم و کار برنیامد
کام از لب یار برنیامد
۲
با او سخن از کنار گفتم
در خط شد و کار برنیامد
۳
دل گفت حدیث بوسه میکن
اکنون که کنار برنیامد
۴
در معنی بوسهٔ تهی هم
گفتم دو سه بار برنیامد
۵
بس کردم ازین سخن که چندان
نقدی به عیار برنیامد
۶
از هرکه به کوی او فروشد
جز من به شمار برنیامد
۷
در راه غمش دواسبه راندم
یک ذره غبار برنیامد
۸
مقصود نیافت هر که در عشق
خاقانی وار بر نیامد
تصاویر و صوت


نظرات