
خاقانی
غزل شمارهٔ ۱۴۸
۱
بر دل غم فراقت آسان چگونه باشد
دل را قیامت آمد شادان چگونه باشد
۲
تو کامران حسنی از خود قیاس میکن
آن کو اسیر هجر است آسان چگونه باشد
۳
پیغام داده بودی گفتی که چونی از غم
آن کز تو دور ماند میدان چگونه باشد
۴
هر لحظه چون گوزنان هوئی برآرم از جان
سگجانم ارنه چندین هجران چگونه باشد
۵
نالندهٔ فراقم وز من طبیب عاجز
درماندهٔ اجل را درمان چگونه باشد
۶
خواهم که راز عشقت پنهان کنم ز یاران
صحرای آب و آتش پنهان چگونه باشد
۷
پیش پیام و نامهات بر خاک باز غلطم
در خون و خاک صیدی غلطان چگونه باشد
۸
نامه به موی بندی وز اشک مهر سازی
در مهر تر نگوئی عنوان چگونه باشد
۹
بر موی بند نامهات طوفان گریست چشمم
چندین به گرد موئی طوفان چگونه باشد
۱۰
خاقانی است و آهی صد جا شکسته دربر
یارب که من چنینم جانان چگونه باشد
نظرات