
خاقانی
غزل شمارهٔ ۱۵۶
۱
روی تو چون نوبهار جلوهگری میکند
زلف تو چون روزگار پردهدری میکند
۲
والله اگر سامری کرد به عمری از آنک
چشم تو از سحرها ماحضری میکند
۳
مفلسی من تو را از بر من میبرد
سرکشی تو مرا از تو بری میکند
۴
گر بکشم که گهی زلف دراز تو را
طرهٔ طرار تو طیرهگری میکند
۵
راضیم از عشق تو گر به دلی راضی است
لیک بدان نیست او جمله بری میکند
۶
عقل نه همتای توست کز تو زند لاف عشق
مینشناسد حریف خیره سری میکند
۷
عشوهگری میکند لعل تو و طرفه آنک
عقل چو خاقانیی عشوه خری میکند
تصاویر و صوت



نظرات