خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۱۵۹

۱

ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند

مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند

۲

تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش

کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند

۳

در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت

ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند

۴

گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او

آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند

۵

آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت برید

ای عفی‌الله خود نصیب من کله‌واری نماند

۶

واندر آن بستان کز او دست خسان را گل رسید

ای عجب گوئی برای چشم من خاری نماند

۷

شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن

خاصه اکنون کاندرین عالم وفاداری نماند

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۴۳۷
دیوان خاقانی شروانی، کتابفروشی خیام 2537 - حسان العجم افضل الدین ابراهیم بن علی خاقانی شروانی - تصویر ۳۸۹

نظرات