
خاقانی
غزل شمارهٔ ۱۶۷
۱
آواز حسنت ای جان هفت آسمان بگیرد
سلطان عشقت ای مه هر دو جهان بگیرد
۲
زلف تو گر به عادت خود را کمند سازد
مرغ از هوا درآرد، مه ز آسمان بگیرد
۳
ماهی است عارض تو کاندر سپهر خوبی
چون از افق برآید آفاق جان بگیرد
۴
در پای غم فکنده است هجر تو عالمی را
زنهار وصل را گو تا دستشان بگیرد
۵
وصلت به کار ایشان دست از میان برآرد
گر هجر تو به زودی پای از میان بگیرد
۶
گرخوش خوئی نداری خاقانی آن نداند
داند که خوش نگاری این را به آن بگیرد
نظرات