خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۱۷۲

۱

این عشق آتشینم دود از جهان برآرد

وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد

۲

هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت

«واخجلتا»سُرایان سر ز آسمان برآرد

۳

یارب چه عشق داری کآزرم کس ندارد

آن را که آشنا شد از خانمان برآرد

۴

قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی

از هجر غافلی که دمار از جهان برآرد

۵

در زلف تو فروشد کار دل جهانی

لب را اشارتی کن تا کارشان برآرد

۶

ای هجر! مردمی کن، پای از میان برون نه

تا وصل بی‌تکلف دست از میان برآرد

۷

خاقانی این بگفت و بست از سخن زبان را

تا ناگهی نیاید کز تو فغان برآرد

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی، کتابفروشی خیام 2537 - حسان العجم افضل الدین ابراهیم بن علی خاقانی شروانی - تصویر ۳۹۲
دیوان خاقانی شروانی به اهتمام ضیاء الدین سجادی - افضل الدین بدیل بن علی نجار - تصویر ۶۸۷

نظرات

user_image
امیرحسین صباغی
۱۴۰۲/۰۹/۰۹ - ۰۸:۱۰:۴۰
بنظر در مصرع دوم بیت چهارم، خاقانی یکی از اختیارات عروضی را اعمال کرده باشد که دیگر قرن‌هاست در شعر فارسی رایج نیست. منظورم عکس اختیار تسکین در قسمت «که دمار» است. جالب اینکه کمتر کسی امروز به تغییر قوانین عروض فارسی در طی قرون توجه می‌کند و بعضا حتی اساتید بدون توجه به این مساله دست به تصحیح دیوان شعرای قدیم می‌زنند.