
خاقانی
غزل شمارهٔ ۱۸۳
۱
چون زلف یار گیرم دستم به یارب آید
چون پای دوست بوسم جانم بر لب آید
۲
هر شب ز دست هجرش چندان به یارب آیم
کز دست یارب من یارب به یارب آید
۳
تا خط نو دمیدش بگریزم از غم او
کانگه سفر نشاید چون مه به عقرب آید
تصاویر و صوت

نظرات
سید علی مهدیزاده
ما را همه شب نمی برد خواب