
خاقانی
غزل شمارهٔ ۱۸۹
۱
پیش صبا نثار کنم جان شکوفهوار
کو عقد عنبرین که شکوفه کند نثار
۲
ای مرد با شکوفه چه سازم طریق انس
این بس مرا که دیدهٔ من شد شکوفهبار
۳
جانم شکوفهوار شکافان شد از هوس
چون حجلهٔ شکوفه برانداخت نوبهار
۴
هر شب که پر شکوفه شود روی آسمان
در چشم من شکوفهوش آید خیال یار
۵
شاخ شکوفهدار امیدم شکسته شد
چون از شکوفه قبهٔ نو بست شاخسار
۶
کو آن شکوفهٔ طرب و میوهٔ دلم
اکنون که پر طلسم شکوفه است میوهدار
۷
چون زان شکوفه عارض امید به نبود
امید من بمرد به طفلی شکوفهوار
۸
هست از شکوفه نغزتر و شوخ دیدهتر
خاقانی از شکوفه امید بهی مدار
تصاویر و صوت

نظرات