
خاقانی
غزل شمارهٔ ۱۹۰
۱
دل پردهٔ عشق توست برگیر
جان تحفهٔ وصل توست بپذیر
۲
تن هم سگ کوی توست دانی
دانم که نیرزدت به زنجیر
۳
گفتی که بجوی تا بیابی
جستیم و نیافتیم تدبیر
۴
در کار دلی که گمره توست
تقصیر نمیکنی ز تقصیر
۵
تیری ز قضای بد سبق کرد
آمد دل من بخست بر خیر
۶
آن تیر ز شست توست زیرا
نام تو نوشته بود بر تیر
۷
خاقانی اگرچه هیچ کس نیست
هم هیچ مگو به هیچ برگیر
تصاویر و صوت


نظرات