خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۱۹۹

۱

روز عمرم در شب افتاده است باز

وز شبم روز عنا زاده است باز

۲

گویی اندر دامن آمد پای دل

کز پی آن در سر افتاده است باز

۳

چون نشینم کژ که خورشید امید

راست بالای سر استاده است باز

۴

قسم هرکس جرعه بود از جام غم

قسم من تا خط بغداد است باز

۵

همچو آب از آتش و آتش ز باد

دل به جوش و تن به فریاد است باز

۶

شایدم کالماس بارد چشم از آنک

بند بر من کوه پولاد است باز

۷

شد زبانم موی و شد مویم زبان

از تظلم کاین چه بیداد است باز

۸

سینهٔ من کآسمان در خون اوست

از خرابی محنت آباد است باز

۹

از مژه در آتشین آبم که دل

تف این غمها برون داده است باز

۱۰

رخت جان بربند خاقانی ازآنک

دل در غم‌خانه بگشاده است باز

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی به اهتمام دکتر میر جلال‌الدین کزازی ـ ج ۲ (غزلها، قطعه ها، چارانه ها و سروده های عربی) - خاقانی شروانی - تصویر ۱۶۰
دیوان خاقانی شروانی، کتابفروشی خیام 2537 - حسان العجم افضل الدین ابراهیم بن علی خاقانی شروانی - تصویر ۴۰۷

نظرات