
خاقانی
غزل شمارهٔ ۲۰۸
۱
چو به خنده بازیابم اثر دهان تنگش
صدف گهر نماید شکر عقیق رنگش
۲
بکنند رخ به ناخن بگزند لب به دندان
همه ساحران بابل ز دو چشم شوخ و شنگش
۳
اگر از قیاس جان را جگر آهنین نبودی
نتواندی کشیدن ستم دل چو سنگش
۴
به گه صبوح زهره ز فلک همی سراید
ز صدای صوت زارش ز نوای زیر چنگش
۵
چو گشاد تیر غمزه ز خم کمان ابرو
گذرد ز سنگ خارا سر ناوک خدنگش
۶
لب اوست لعل و شکر من اگر نه شور بختم
شکرین چراست بر من سخنان چون شرنگش
۷
لب اوست آب حیوان دلم از طلب سکندر
خضر دگر شوم من اگر آرمی به چنگش
تصاویر و صوت

نظرات