خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۲۱۳

۱

نه رای آنکه ز عشق تو روی برتابم

نه جای آنکه به جوی تو بگذرد آبم

۲

به جستجوی تو جان بر میان جان بندم

مگر وصال تو را یابم و نمی‌یابم

۳

ز بس که از تو فغان می‌کنم به هر محراب

ز سوز سینه چو آتشکده است محرابم

۴

برای بوی وصال تو بندهٔ بادم

برای پاس خیال تو دشمن خوابم

۵

اگر به جان کنیم حکم برنتابم سر

مکن جفا که جفای تو برنمی‌تابم

۶

کجا توانم پیوست با تو کز همه روی

شکسته چون دل خاقانی است اسبابم

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی به اهتمام ضیاء الدین سجادی - افضل الدین بدیل بن علی نجار - تصویر ۸۲۹

نظرات

user_image
غلامعلی حامدبرقی
۱۳۹۳/۰۳/۲۹ - ۱۳:۳۳:۵۷
با عرض سلام و احترام: اگر به جان کنی ام حکم برنتابم سر بهتر از کنیم نیست؟