
خاقانی
غزل شمارهٔ ۲۱۳
۱
نه رای آنکه ز عشق تو روی برتابم
نه جای آنکه به جوی تو بگذرد آبم
۲
به جستجوی تو جان بر میان جان بندم
مگر وصال تو را یابم و نمییابم
۳
ز بس که از تو فغان میکنم به هر محراب
ز سوز سینه چو آتشکده است محرابم
۴
برای بوی وصال تو بندهٔ بادم
برای پاس خیال تو دشمن خوابم
۵
اگر به جان کنیم حکم برنتابم سر
مکن جفا که جفای تو برنمیتابم
۶
کجا توانم پیوست با تو کز همه روی
شکسته چون دل خاقانی است اسبابم
تصاویر و صوت

نظرات
غلامعلی حامدبرقی