خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۲۱۸

۱

در سایهٔ غم شکست روزم

خورشید سیاه شد ز سوزم

۲

از دود جگر سلاح کردم

تا کین دل از فلک بتوزم

۳

تنها همه شب من و چراغی

مونس شده تا بگاه روزم

۴

گاهی بکشم به آه سردش

گاه از تف سینه برفروزم

۵

یک اهل نماند پس چرا چشم

زین پرده در آن فرو ندوزم

۶

خاقانی دل شکسته‌ام، باش

تا عمر چه بردهد هنوزم

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۴۶۰

نظرات