
خاقانی
غزل شمارهٔ ۲۳۵
۱
زنگ دل از آب روی شستیم
وز درد هوا سبوی شستیم
۲
دل را به کنار جوی بردیم
وز یار کناره جوی شستیم
۳
از شهر شما دواسبه راندیم
از خون سر چار سوی شستیم
۴
جان را به وداع آفرینش
از عالم تنگ خوی شستیم
۵
سجاده به هشت باغ بردیم
دراعه به چار جوی شستیم
۶
نه قندز شب نه قاقم روز
چون دست ز هر دو موی شستیم
۷
گفتی که دهان به هفت خاک آب
از یاد خسان بشوی، شستیم
۸
گفتی ز جهان نشستهای دست
در گوش جهان بگوی شستیم
۹
از زن صفتی به آب مردی
حیض همه رنگ و بوی شستیم
۱۰
زان نفس که آب روی جستی
ما دست ز آبروی شستیم
۱۱
خاقانیوار تختهٔ عمر
از ابجد گفتگوی شستیم
تصاویر و صوت


نظرات