خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۲۴۲

۱

به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهم

ز دیوان هواکارم چنان آمد که من خواهم

۲

ز دفتر فال امیدم چنان آمد که من جستم

ز قرعه نقش پندارم چنان آمد که من خواهم

۳

مرا یاران سپاس ایزد کنند امروز کز طالع

به نام ایزد دل و یارم چنان آمد که من خواهم

۴

چه نقش است این که طالع بست تا بر جامهٔ عمرم

طرازی کار زو دارم چنان آمد که من خواهم

۵

چه دام است این که بخت افکند کان آهوی شیر افکن

به یک‌دم صید گفتارم چنان آمد که من خواهم

۶

مرا بر کعبتین دل سه شش نقش آمد از وصلش

زهی نقشی که این بارم چنان آمد که من خواهم

۷

دلا سر بر زمین دار و کله بر آسمان افشان

که آن ماه کله دارم چنان آمد که من خواهم

۸

به باران مژه در ابر می‌جستم وصالش را

کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم

۹

چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل

که آن گل‌برگ بی‌خارم چنان آمد که من خواهم

۱۰

از آن روی جهان دارد که چون عیسی است جان پرور

دوای جان بیمارم چنان آمد که من خواهم

۱۱

صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی

که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۸۱۲
دیوان خاقانی شروانی، کتابفروشی خیام 2537 - حسان العجم افضل الدین ابراهیم بن علی خاقانی شروانی - تصویر ۴۲۲
دیوان خاقانی شروانی به اهتمام دکتر میر جلال‌الدین کزازی ـ ج ۲ (غزلها، قطعه ها، چارانه ها و سروده های عربی) - خاقانی شروانی - تصویر ۲۱۰

نظرات

user_image
ابوالفضل غلامی
۱۴۰۰/۰۱/۲۹ - ۰۰:۱۷:۴۹
سلام بیت نهم: چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل باید قاعدتا باشه: چه عذر آرم که «نگشایم» زبان ...