خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۲۴۵

۱

چون تلخ سخن رانی تنگ شکرت خوانم

چون کار به جان آری جان دگرت خوانم

۲

زهر غم خویشم ده تا عمر خوشت گویم

خاک در خویشم خوان تا تاج سرت خوانم

۳

اشک و رخ من هر دو سرخ است و کبود از تو

خوش رنگرزی زین پس عیسی هنرت خوانم

۴

چون درد توام گیرد دامان غمت گیرم

آیم به سر کویت وز در به درت خوانم

۵

زین خواندن بی‌حاصل بستم لب و بس کردم

هم کم شنوی دانم گر بیشترت خوانم

۶

گفتی که چو وقت آید کارت به ازین سازم

این عشوه مده کانگه افسوس گرت خوانم

۷

از محنت خاقانی بس بی‌خبری ویحک

دانم نشوی در خط گر بی‌خبرت خوانم

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی به اهتمام دکتر میر جلال‌الدین کزازی ـ ج ۲ (غزلها، قطعه ها، چارانه ها و سروده های عربی) - خاقانی شروانی - تصویر ۲۰۱

نظرات