
خاقانی
غزل شمارهٔ ۲۶۷
۱
ز باغت به جز بوی و رنگی نبینم
خود آن بوی را هم درنگی نبینم
۲
زهی هم تو هم عشق تو باد و آتش
که خود در شما آب و سنگی نبینم
۳
چه دریاست عشقت که هرچند در وی
صدف جویم الا نهنگی نبینم
۴
همه خلق در بند بینم پس آخر
به همت یک آزاد رنگی نبینم
۵
چو خاقانی از بهر صید دل خود
به از تیر مژگان خدنگی نبینم
تصاویر و صوت

نظرات