
خاقانی
غزل شمارهٔ ۲۷۵
۱
سوختم چون بوی برناید ز من
وآتش غم روی ننماید ز من
۲
من ز عشق آراستم بازارها
عشق بازاری نیاراید ز من
۳
تا نیارم زر رخ از لعل اشک
دل ز محنتها نیاساید ز من
۴
ای خیال یار در خورد آمدی
بیتو دانی هیچ نگشاید ز من
۵
گر نگیرم دربرت عذر است از آنک
بوی بیماری همی آید ز من
۶
دست بر سر زانم از دست اجل
تا کلاه عمر نرباید ز من
نظرات
مسعود ساسانینژاد
یکی (ودیگر هیچ)