
خاقانی
غزل شمارهٔ ۲۸۲
۱
ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من
گر نگه کردی به سوی من نبودی سوی من
۲
من بخایم پشت دست از غم که او از روی شرم
پشت پای خویش بیند تا نبیند روی من
۳
رسم ترکان است خون خوردن ز روی دوستی
خون من خورد و ندید از دوستی در روی من
۴
بس که از زاری زبانم موی و مویم شد زبان
کو مرا کشت و نیازرد از برون یک موی من
۵
ترک بلغاری است قاقم عارض و قندز مژه
من که باشم تا کمان او کشد بازوی من
۶
تا ز دستم رفت و همزانوی نااهلان نشست
شد کبود از شانهٔ دست آینهٔ زانوی من
۷
بوی وصلش آرزو میکردم او دریافت گفت
از سگان کیست خاقانی که یابد بوی من
تصاویر و صوت

نظرات
هانیه
ارسلان قشقایی