
خاقانی
غزل شمارهٔ ۲۸۴
۱
ای باد بوی یوسف دلها به ما رسان
یک نوبر از نهال دل ما به ما رسان
۲
از زلف او چو بر سر زلفش گذر کنی
پنهان بدزد موئی و پیدا به ما رسان
۳
با خویشتن ببر دل ما کز سگان اوست
امشب به داغ او کن و فردا به ما رسان
۴
گر آفتاب زردی از آن سو گذشتهای
پیغام آن ستارهٔ رعنا به ما رسان
۵
ای نازنین کبوتر از اینجاست برج تو
گر هیچ نامه آری از آنجا به ما رسان
۶
ای هدهد سحر گهی از دوست نامهای
بستان ببند بر سر و عمدا به ما رسان
۷
با دوست خلوه کن دو بدو و آنچه گفتهایم
یک یک بگوی و پاسخ آن را به ما رسان
۸
ما را مراد ازین همه یا رب وصال اوست
یارب مراد یارب ما را به ما رسان
۹
خاقانیایم سوختهٔ عشق وامقی
عذرا نسیمی از بر عذرا به ما رسان
نظرات