
خاقانی
غزل شمارهٔ ۲۹۰
۱
در یک سخن آن همه عتیبش بین
در یک نظر این همه فریبش بین
۲
خورشید که ماه در عنان دارد
چون سایه دویده در رکیبش بین
۳
خاموشی لعل او چه میبینی
جماشی چشم پر عتیبش بین
۴
تا چشم نظاره زو خبر ندهد
هم نور جمال او حجیبش بین
۵
آن عقل که برد نام بالایش
سر چون سر خامه در نشیبش بین
۶
از درد جگر به شب ز هجرانش
ای بر دل من همه نهیبش بین
۷
روزی که حساب کشتگان گیرد
خاقانی را در آن حسیبش بین
تصاویر و صوت



نظرات