خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۳۱

۱

چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است

چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است

۲

جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف

تو راست معجزه و نام تو سلیمان است

۳

از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی

زمانه از همه خونریزها پشیمان است

۴

بر آن دیار که باد فراق تو بگذشت

به هر کجا که کنی قصد قصر ویران است

۵

شکست روزم در شب چه روز امید است

گذشت آب من از سرچه جای دامان است

۶

ز وصل گوئی کم گوی، آن مرا گویند

مرا ز درد چه پروای وصل هجران است

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۳۹۳
دیوان خاقانی شروانی به اهتمام دکتر میر جلال‌الدین کزازی ـ ج ۲ (غزلها، قطعه ها، چارانه ها و سروده های عربی) - خاقانی شروانی - تصویر ۴۱

نظرات