خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۳۱۱

۱

ای برقرار خوبی، با تو قرار من چه

از سکه گشت کارم، تدبیر کار من چه

۲

زرین رخم ز عشقت بی‌آب و سنگ مانده

بر سنگ تو ندانم آب و عیار من چه

۳

بر بوی وصل تا کی درد سر فراقت

آن می هنوز در خم چندین خمار من چه

۴

دادم به باد عمری در انتظار روزی

این روز بی‌مرادی در انتظار من چه

۵

دیدم به طالع خود عشق آمد اختیارم

این داغ ناامیدی بر اختیار من چه

۶

زنهار تا نگویی کاین غم به صبر بنشان

گر صبر غم نشاندی پس زینهار من چه

۷

گوئی به هیچ عهدی یک آشنا نبوده است

این قحط آشنایان در روزگار من چه

۸

خاقانیا چه گویی آید به دست یاری

چون یار نیست ممکن سوداش یار من چه

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی به اهتمام دکتر میر جلال‌الدین کزازی ـ ج ۲ (غزلها، قطعه ها، چارانه ها و سروده های عربی) - خاقانی شروانی - تصویر ۲۵۲

نظرات

user_image
ریحان
۱۳۹۷/۰۱/۰۱ - ۰۴:۲۱:۰۲
میشه لطفا بگید بیت دیدم به طالع خود عشق آمد اختیار چه معنایی داره؟!