
خاقانی
غزل شمارهٔ ۳۱۸
۱
روی درکش ز دهر دشمن روی
پشت برکن به چرخ کافر خوی
۲
مردمی از نهاد کس مطلب
خرمی از مزاج دهر مجوی
۳
با بلاها بساز و تن در ده
کز سلامت نه رنگ ماند و نه بوی
۴
دود وحشت گرفت چهرهٔ عمر
آب دیده بریز و پاک بشوی
۵
اهل خواهی ز اهل عصر ببر
انس خواهی میان انس مپوی
۶
چند ازین یوسفان گرگ صفت
چند ازین دوستان دشمن روی
۷
دل خاقانی از جهان بگسست
باز شد رب لاتذرنی گوی
نظرات