
خاقانی
غزل شمارهٔ ۳۳
۱
بخت بدرنگ من امروز گم است
یارب این رنگ سواد از چه خم است
۲
دلدل دل ز سر خندق غم
چون جهانم که بس افکنده سم است
۳
با من امروز فلک را به جفا
آشتی نیست همه اشتلم است
۴
شد چو کشتی به کژی کار فلک
که عنانش محل پاردم است
۵
دولت امروز زن و خادم راست
کاین امیر ری و آن شاه قم است
۶
هر که را نعمت و مال آمد و جاه
سفلگی را بعهم کلبهم است
۷
تا به درگاه خدا داری روی
زر آلوده سگ حلقه دم است
۸
باز چون بر در خلق افتد کار
زر بر سفله خدای دوم است
۹
این کرم جستن خاقانی چیست
که کرم در همه آفاق گم است
تصاویر و صوت

نظرات
Teddy
فؤاد