
خاقانی
غزل شمارهٔ ۳۳۰
۱
زرهٔ زلف بر قبا شکنی
آه در جان آشنا شکنی
۲
ببری آب سنگ ما کز دل
سنگ سازی، سبوی ما شکنی
۳
دست و ساعد گرفته دو نان را
بگذری بازوی وفا شکنی
۴
از سر عجب هر زمان با خود
عهد بندی که عهد ما شکنی
۵
ننوازی دلی، چرا سوزی
نخری گوهری، چرا شکنی
۶
در کمین شکست دلهایی
دل فدای تو باد تا شکنی
۷
دل من نیست کن که مصلحت است
چو نبینی دلی، کجا شکنی
۸
عاشق محتشم بسی داری
پل همه بر من گدا شکنی
۹
به سزا گوهری است خاقانی
چندش از سنگ ناسزا شکنی
تصاویر و صوت


نظرات