خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۳۳۸

۱

چه کرده‌ام که مرا پایمال غم کردی

چه اوفتاده که دست جفا برآوردی

۲

به نوک خار جفا خستیم نیازردم

چو برگ گل سخنی گفتمت بیازردی

۳

مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد

بخورد خونم و گفتا برو نه در خوردی

۴

به حق غمزهٔ شوخ تو در رسم لیکن

زمردی است مرا صبر نه ز نامردی

۵

به ره چو پیش تو باز آیم و سلام کنم

به سرد پاسخ گوئی علیک و برگردی

۶

بسوختی تر و خشک مرا به پاسخ سرد

که دید هرگز سوزنده‌ای به این سردی

۷

مرا نگوئی کاخر به جای خاقانی

دگر چه خواهی کردن که کردنی کردی

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی به اهتمام ضیاء الدین سجادی - افضل الدین بدیل بن علی نجار - تصویر ۷۴۷
دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۵۰۶

نظرات

user_image
محبوبه ذوالقدر
۱۳۹۵/۰۴/۰۵ - ۱۴:۱۱:۵۱
با سلام این غزل خاقانی بسیار زیباست و حاکی از طبع لطیف این استاد بی بدیل قصیده سرایی است که مهارت خود را در غزل نیز به تصویر کشیده است.بیت زیر در جواب این غزل است:دلم شکستی و چیزی نگفتمت از مهر تو بی وفا به سرم جز جفا چه آوردی
user_image
محبوبه
۱۳۹۵/۰۴/۰۵ - ۱۴:۱۶:۳۶
ببخشید اصلاح میکنم:دلم شکستی و چیزی نگفتمت جز مهر تو بی وفا به سرم جز جفا چه آوردی