خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۳۴۲

۱

بر دیده ره خیال بستی

در سینه به جای جان نشستی

۲

وز غیرت آنکه دم برآرم

در کام دلم نفس شکستی

۳

مرهم به قیامت است آن را

کامروز به تیر غمزه خستی

۴

تا خون نگشادم از رگ جان

تب‌های نیاز من نبستی

۵

از چاه غمم برآوریدی

در نیمهٔ ره رسن گسستی

۶

دیوانه کنی و پس گریزی

هشیار نه‌ای مگر که مستی

۷

گر وصل توام دهد بلندی

هجران تو آردم به پستی

۸

تو پای طرب فراخ می نه

ما و غم عشق و تنگ‌دستی

۹

نگذاری اگر چنین که هستم

و امانمت آنچنان که هستی

۱۰

خاقانی را نشایی ایراک

خود بینی و خویشتن پرستی

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی به اهتمام دکتر میر جلال‌الدین کزازی ـ ج ۲ (غزلها، قطعه ها، چارانه ها و سروده های عربی) - خاقانی شروانی - تصویر ۲۷۸

نظرات