
خاقانی
غزل شمارهٔ ۳۵۱
۱
درآ کز یک نظر جان تازه کردی
بسا عشق کهن کان تازه کردی
۲
چو می در جان نشین تا غم نشانی
که چون می مجلس جان تازه کردی
۳
می چون بوستان افروز ده زانک
سفال دل چو ریحان تازه کردی
۴
خیالت در برم باغ طرب داشت
رسیدی ز آب حیوان تازه کردی
۵
ز برق خندههای سر به مهرت
به مجلس بوسه باران تازه کردی
۶
قیامتهاست در زلف تو پنهان
قیامت را به پنهان تازه کردی
۷
به سیمین تخته و مشکین ده آیت
دبیران را دبستان تازه کردی
۸
به جزعین پردهٔ قیری عروسان
امیران را شبستان تازه کردی
۹
شبانگه آفتاب آوردی از رخ
مرا عهد سلیمان تازه کردی
۱۰
سلیمانم نه خاقانی که جانم
بدان داودی الحان تازه کردی
تصاویر و صوت

نظرات