
خاقانی
غزل شمارهٔ ۳۵۶
۱
دل نداند تو را چنان که توئی
جان نگنجد در آن میان که توئی
۲
با تو خورشید حسن چون سایه
میدود پیش و پس چنان که توئی
۳
عقل جان بر میان به خدمت تو
میشتابد به هر کران که توئی
۴
تو جهان دگر شدی از لطف
هم تو سلطان بر آن جهان که توئی
۵
تو برآنی که جانم آن تو است
من که خاقانیم، بر آنکه توئی
تصاویر و صوت



نظرات