
خاقانی
غزل شمارهٔ ۳۷۲
۱
چه کرد این بنده جز آزادمردی
که گرد خاطر او برنگردی
۲
به دل گفتی نخواهم جست، جستی
جفا گفتی نخواهم کرد، کردی
۳
همه بر حرف هجران داری انگشت
چه باشد این ورق را در نوردی
۴
دل من مست توست او را میفکن
که مستان را فکندن نیست مردی
۵
کجا یارم که با تو باز کوشم
که تو با رستم ای جان هم نبردی
۶
چه سود ار من رسم در گرد اسبت؟
که تو صد ساله ره ز آن سوی گردی
۷
برای آنکه نقش تو نگارند
دل خاقانی آمد لاجوردی
تصاویر و صوت

نظرات
مرداد