
خاقانی
غزل شمارهٔ ۳۷۹
۱
از بوالعجبی هردم رنگ دگر آمیزی
عیسی نهای و روزی صد رنگ برآمیزی
۲
ده رنگ دلی داری با هر که فراز آئی
یکرنگ شوی حالی چون آب و درآمیزی
۳
هردم جگرم سوزی گر زلف به کار آری
نه مشک خلل گیرد چون با جگر آمیزی
۴
صد زهر بیامیزی و در کام دلم ریزی
چون نوش کنم زهر ز آن صعبتر آمیزی
۵
خود کژدم زلفت را زهری است که جان کاهد
حاجب نبود گر تو زهری دگر آمیزی
۶
از یک نظر تنها، دل باختهام با تو
جان بازم اگر لطفی با آن نظر آمیزی
۷
گر هیچ شبی ز آن لب تسکین دلم سازی
از دیده گلاب آرم تا با شکر آمیزی
۸
شعر تر خاقانی چون در لبت آویزد
گوئی که همی آتش با آب درآمیزی
۹
قصد در خسرو کن تا چشم سعادت را
از گرد رکاب او کحلالبصر آمیزی
تصاویر و صوت


نظرات
اکبر حیدریان