خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۳۸

۱

چه نشینم که فتنه بر پای است

رایت عشق پای برجای است

۲

هرچه بایست داشتم الحق

محنت عشق نیز می‌بایست

۳

صبر با این بلا ندارد پای

بگریزد نه بند بر پای است

۴

راستی به که صبر معذوراست

بر سر تیغ چون توان پای است

۵

بیخ امید من ز بن برکند

آنکه شاخ زمانه پیرای است

۶

کار من بد شده است و بدتر ازین

هم شود، تا فلک بر این رای است

۷

از که نالم بگو ز کارگزار

یا از آن کس که کار فرمای است

۸

ناله دارد ز زخم، مار سلیم

مار از آن کس که ما را فسای است

۹

خیز خاقانی از نشیمن خاک

که نه بس جای راحت افزای است

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۳۹۹

نظرات

user_image
علیرضا
۱۳۹۲/۰۱/۲۳ - ۱۹:۴۱:۵۱
فسای به معنی افسون کننده ست
user_image
امیر اصغری
۱۳۹۷/۰۲/۲۹ - ۱۰:۱۴:۰۰
بیت چهارم؛"پایست"، از مصدر پایستن
user_image
امیر اصغری
۱۳۹۷/۰۲/۲۹ - ۱۰:۱۵:۱۹
مار از آن کس که "مار افسای" است...
user_image
آزادبخت
۱۳۹۹/۱۰/۱۲ - ۰۰:۵۷:۴۳
دوستی گفت پای از پایستن است آنگاه پایستن به چه معنی استپای خودش بن است بن را با مصدر معر فی نمیکنند بلکه مصدر با بن معرفی میشود و اگر پایستن را به معنی پاییدن پ پابس2س ن طسبیق6بب